«هذا… مَصَارِع العُشّاق» [بحارالانوار: ۴۱/۲۹۵] «اینجا [کربلاء] قتلگاه عاشقان است»
عشق از جمله فضایل انسان است نه رذایل. بنابر آنچه بعضى گفتهاند که عشق یک مرض نفسانى است که انسان را از خودبیگانه مىسازد یا گفتهاند: یک نوع هواوهوس است که بر نفس غالب مىشود؛ نگاه به دلبستگیهاى دورغینى دارند که فقط نام عشق را دارد و در حقیقت هوى و هوسهاى حیوانى و نفسانیند.
پس حقیقت عشق به زبان نمیآید، تنها میتوانیم بگوییم که عشق محبت شدید یا به زبان سهروردی شوریدگی است که قرین حُسن و حُزن و همراه با دردمندی است.. اما وقتی سخن از حقیقت عشق است، نباید خود را در بند واژگان و مفاهیم گرفتار بداریم. عراقی بخوبی بیان میکند:
«خواه حبش نام نِه؛ خواه عشق؛ «اذ لا مشاحۀ فی الالفاظ» «در واژگان بحث و مناقشهای نیست» [لمعات، ضمن دیوان فخرالدین عراقی؛ ص: ۳۸۴]
زیرا عشق آشناترین حقیقت به وجود ماست. همچنین نباید آن را با هویوهوس و نفسانیتها یکی بگیریم که گمراهکننده و دورکننده است، حقیقت عشق، حرکت حبی به سوی خداست.