سیدسعید لواسانی، استاد دانشگاه: تربیت هویتی با حق و تربیت حقمحور پیوند دارد و مقدمه ضروری آن این است که جامعه هدف آموزشوپرورش خود را با حق عجین ببینند، یعنی حق داشته باشند در امور مربوط به خود و مدرسه مشارکت داشته باشند؛ حق داشته باشند سخن بگویند؛ حق داشته باشند دیده شوند؛ حق داشته باشند سوال کنند؛ حق داشته باشند اعتراض کنند؛ حق داشته باشند عضوی از مجموعهای باشد همانند گروه نشریه دیواری مدرسه یا گروه سرود یا کمکنظافت یا کمکمعلم. خلاصه حقداشتن را تمرین کنند.
هدف این حق، حق حضور آنان در زیست جمعی است. کودک در مدرسه و دبستان ـو البته جدیدا در مهدکودک و پیشدبستانیـ است که از خانه جدا میشود و جز محیط خصوصی و خانوادگی، بودن با همسالان خود را در محیطی عمومی تجربه میکند. این زمان دقیقا زمان شکلگیری شخصیت و شکوفایی استعدادهای او است. بنابراین در چنین وضعیتی به اجتماع و قلمرو عمومی پا میگذارد و قوانین و مقررات و تزاحمها و درگیریها و محبتها و دوستیها و خلاصه آنچه لازمه زیست اجتماعی و سیاسی و حضور در جامعه و مدینه است، تجربه میکند. کودک در این دوره مفاهیمی چون مالکیت یا ریاست یا خدمت و بهخدمتگرفتن و عدالت و محدودیت و رهاشدنی و امثال آن را در تجربه زیستی خود تجربه میکند. بنابراین او با امر سیاسی و امر عمومی آشنا میشود.
ضمن اینکه نباید حریم خصوصی و خانوادگی او مخدوش شود، زیرا در این صورت امنیت روانی وی مخدوش میشود و تربیت اثر لازم را نخواهد داشت؛ لازم است او با قلمرو سیاسی و حیطه اجتماعی در تجربه زیستی خود، یعنی عمل در موقعیت نه در لابهلای کتابهای درسی، آشنایی عینی و عملی پیدا کند. او باید عدالت عملی، راستی و صداقت عملی، همکاری عملی، قانونمداری عملی و هر آنچه را بر او قابل تعلیم و تربیت است، بهصورت عملی فرا گیرد. از سوی دیگر درک کند ستم و فریب و دروغگویی و قانونگریزی و بیهویتی و بطالت و بطلانگرایی و امثال آنها نارواست. اگر چنین شود، این علم که در کودکی آموخته است همواره با او خواهد بود و جامعه را اینچنین بیمه میکند. جامع این مفاهیم «حق» نام دارد که نمود عینی آن در دو حوزه «حکمت» و «عدالت» تجلی و سریان دارد. بنابراین هدف تربیت، باید تربیت بر مدار حق و حکمت و عدالت باشد، بهگونهای که فرد ایرانی از کودکی حق خود را بشناسد و درعینحال بداند که در دایره حق باید حرکت کند، پس باید حق دیگران را هم بهرسمیت بشناسد و حق خود را همراه با مسئولیت بداند و تصور نکند که حق برای او مطلق است، بلکه محدودیتهای حقداشتن خود را هم در روند زندگی جمعی در مدرسه پیدا کند و اینگونه با زیست سیاسی و اجتماعی آشنا شود و هنجار یابد. لذا محور همه این امور یعنی آنچه به زیست سیاسی و اجتماعی برمیگردد، حق است.
منظور ما از حق، مفهوم آن نیست، بلکه حقیقت عینی حق در سیاست و اجتماع است. برای مثال نباید سیاست با فریب و دروغ عجین باشد، بلکه پایه سیاست بر حق و راستی است تا اعتماد و اطمینان مردم و مشارکت عمومی را جلب کند و دولت و حاکمیت اقتدار خود را از قدرت مردم بگیرد. این امر نیازمند آموزش از دوران کودکی و تمرین و پیادهسازی در جان و عمل کودک تا جوانی است. البته در این امر، سنین کودکی و نوجوانی از اهمیت بسزایی برخوردار است، زیرا تربیت و تعلیم امری گامبهگام است و باید طی سالیان متمادی بهصورت مستمر در جان دانشآموز بنشیند. پس باید با مفهوم و حقیقت حق آشنا شوند، آن هم نه بهصورت انتزاعی، بلکه در عمل و در موقعیت عملی.
یکی از راههای تحقق آن، به رسمیتشناختن حق او در حضور جمعی در امور مدرسه و هر آنچه مربوط به خود اوست، تا در این امر زندگی جمعی و زیست اجتماعی و سیاسی و قانونمداری، عدالت، راستگویی، همکاری و تعاون، دوستی و محبت و احسان و ایثار و هویت جمعی و امثال آن را آموزش ببیند و تمرین کند که «کار نیکوکردن از پرکردن است»
متاسفانه ما اگر به کارهای فرهنگی دست میزنیم، به لباس و ظواهر فرهنگی اهمیت میدهیم که در واقع اهمیتی ندارند. اما باید به محتوا و سیرت فرهنگی توجه داشت و فرهنگ را به جان و عمل داوطلبانه مخاطب کودک خود تبدیل کرد که حقیقت آن هویت و بروز و ظهور هویت فردی و جمعی است و حضور در عالمی است که ناچار باید به آن وارد شود، عالمی که محور آن حق است و خیر آدمی در تطابق با حق.
در وهله نخست این جهان برای او ناآشنا و نامأنوس است و مدرسه و معلم موظف هستند که این جهان را برای او مأنوس کنند. اگر بناست که آینده به او تعلق داشته باشد و بار مسئولیتهای سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی کشور بر دوش آنان باشد باید این دوش تقویت شود و این امر در کودکی میسر است که استعدادهای بروز و ظهور پیدا میکنند. اینگونه روند تکاملی او طبیعی طی میشود. در این راستا او باید با آزادی نیز مشیء کند و آزادی و آزادگی را تمرین کند. آزادی اندیشه، آزادی اجتماعی، آزادی سیاسی، آزادی اظهارنظر، آزادی مطالبه، حق دفاع مشروع و از همه مهمتر آزادی معنوی.
پیش از این هم گفتیم که اهداف انقلاب اسلامی بهیکباره تحقق نمییابد و باید در روندی مستمر و در تربیت نسلهای متمادی به آن برسیم و لازمه آن حقمداری و آزادی است که از کودکی باید به آنان انتقال یابد و در عمل آنان پیاده شود. کودک باید وارد جهانی شود که ناچار از آن است و چه بهتر که با آمادگی پیشین وارد آن شود. اینگونه ما نسل انقلابی تراز انقلابی اسلامی را تربیت میکنیم. این یعنی آموزش و تقویت عقل عملی و حکمت عملی در سنین کودکی تا جوانی.
اما مشکل آنجاست که نظام آموزشوپرورش با این مسائل بیگانه است و به این دلیل درگیر صورت شده و از سیرت فاصله گرفته است. حکمت و عدالت و حق و هویت حقمحورانه در آن جایی ندارد. کل سند تحول آموزشوپرورش را ببینیم، چه نشان بارزی از هویت و حکمت و عدالت و حق و عقل عملی و عمل فضیلتی میبینیم؟
مشکل وقتی مضاعف میشود که متولیان امور اعم از دولت و آموزشوپرورش قیافه انقلابی میگیرد، یعنی صورت آن انقلابی است اما سیرتش تهی از آن است. در این صورت خود را نماینده انقلاب اسلامی در حوزه تربیت و تعلیم میپندارد درحالیکه در محافظهکاری خیالبافانه غرق است. زیرا در این حالت کمتر حاضر میشود حرف گوش دهد و کارهای خود را مصداق کار انقلابی میپندارد و مخالفت با خود و کارهای خود را نوعی مقابله با انقلاب میداند. بنابراین ما در وضعیت بغرنجی قرار میگیریم. زیرا از سویی نظام آموزشوپرورش شدیدا انعطافناپذیر و صعب و سخت است و از سوی دیگر خود را انقلابی و اسلامی میداند که لازمه آن تحرک و تحول است و این تناقض کار را مشکلتر میکند و تربیت حقمدارانه به محاق میرود، ضمن آنکه نظام تربیتی و آموزشی تناسبی با تربیت نیروهای آیندهساز نخواهد داشت و بحران را مضاعف میکند.
ادامه دارد