فایل PDF:ستم از نظر حضرت زهرا سلام الله علیها
بسم الله الرحمن الرحیم
ظلمستیزی در سیرۀ حضرت فاطمۀ زهراء سلام الله علیه
منبر در دبیرستان یاران خمینی
فاطمیۀ دوم 1402
چکیدۀ سخنرانی شب اول:
ظلم چیست؟ مبانی اندیشۀ ناب فاطمی در شناخت حقیقت ظلم
در نظام اندیشه و عملی اسلام، ظلم مقابل حق قرار دارد، زیرا عدالت به معنای اقامۀ حق است، به این دلیل ظلم به معنای به مقابلۀ حق آمدن است.
از حیث تاریخی ما با دو اسلام مواجهه داریم: اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم و اسلام سقیفهای و جاهلی! یکی حق است و هدف آن اقامۀ عدالت و معنویت اسلامی است و دیگری باطل و ستم است.
ملاک اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم برپایۀ دین خدا بر روی زمین است، و محور آن امامت و ولایت است که باید نقطۀ مرکزی دایرۀ اسلام باشد و همۀ سطوح و خطوط اسلامی به آن باز گردد. حضرت صدیقۀ طاهره در خطبۀ فدکیه میفرمایند:
«وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّۀ»
«و اطاعت ما اهل بیت را واجب کرد زیرا موجب نظم شریعت و ملّتِ اسلام است.»
یعنی آنکه نظام حق را حفظ میکند و تداوم میبخشد، نظام امامت و ولایت است.
«وَ إمامَتَنا أماناً مِنَ الْفُرْقَه»
«و امامت ما را محوری برای جلوگیری از تفرقه قرار داد».
عرض کردم امامت نقطۀ مرکزی وحدت و حرکت جامعۀ اسلامی به سوی حق است و با آن در چنددستگی و تشکیل نظام سلطنتی و استثتمار انسانها مقابله میشود.
و وقتی خود را معرفی میفرماید، میگوید:
«اَیُّهَا النّاسُ، اِعْلَمُوا أنّی فاطِمَهُ و أبی مُحَمَّد»
«ای مردم بدانید من فاطمه ام و پدرم محمد صلی الله علیه و آله و سلم است. چرا خود را معرفی میفرماید؟ در جملۀ بعدی مشخص میشود:
«أقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً وَ لاأقُولُ ماأَقُولُ غَلَطاً و لا اَفعَلُ ما أفْعَلُ شَطَطا»
«آنچه می گویم آنهم نه یکبار بلکه تکرار میکنم و هیچگاه در گفتارم اشتباه ندارم و کارهایی که انجام می دهم بر خلاف حقّ نیست».
بحث بنده روی این فراز است، عمل آن حضرت خلاف حق یعنی ظالمانه نیست.
حضرت در ادامه اشاره میکنند که گروهی منافقانه به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم ایمان آوردند و طمع به دوران پس از پیامبر داشتند و به این دلیل با شهادت حضرت رسول اعظم صلی الله علیه و آله و سلم نفاقها رو آمد و سقیفه برپا شد و حق به کناری نهاده شد و اسلام ناب به اسلام سقیفهای مبدل گردید. و این همان حکومت و ولایت شیطان و طاغوت است که خدای تعالی در قرآن مسلمانان را از آن برحذر میدارد. بنابراین مسلمانان گرفتار فتنهای بزرگ شدند:
«أَلا فی الْفِتْنَهِ سَقَطُوا»
«بدانید با سقیفه در فتنه سقوط کردید»
زیرا از اسلام ناب منحرف شدید و به جاهلیت پیش از اسلام بازگشتید و این عینِ کفر است:
«وَ إِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَهُ بِالْکافِرینَ»
ملاحظه بفرمایید که حضرت صدیقۀ طاهره چگونه قرآن را تفسیر فرمودند. حقیقت سقیفه، کفر است. و اسلام سقیفهای خلاف قرآن است و نتیجۀ آن ستم است.
«بِئْسَ لِلظّالِمینَ بَدَلاً»
باز استناد به قرآن کریم: «چه بد است برای ستمکاران، که به جای اسلام ناب، اسلام سقیفهای را اختیار کردید»
چه زیبا و عمیق حقیقت اسلام سقیفهای را بیان کردند، اولاً فتنه است و ثانیاً ستم. زیرا عدول از حق است. پس هرجا از حق عدول کردیم اولاً گرفتار فتنه میشویم و ثانیاً ستمکار هستیم.
باز ادامه میدهند:
«فَبِعَیْنِ اللّهِ ماتَفْعَلُون»
شما که ستم کردید و شما که با ستم همراهی کردید، «پس بدانید، عمل شما در دیدگاه خدا متعال است» و خدا از شما غافل نیست:
«وَسَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَی مُنْقَلِبٍ یَنْقَلِبُون»
«و ستمکاران بزودی میفهمند که چه عاقبتی دارند».
استفاده دقیق و عمیق از قرآن کریم در تطبیق به موقعیت پیش آمده.
باز خودشان را معرفی میکنند:
«وَ أَنَا ابْنَهُ نَذیرٍ لَکُمْ بَیْنَ یَدَی عَذابٍ شَدید»
«و من دختر پیامبر شما هستم که برای انذار شما از عذاب شدید، آمده بود.»
یعنی خطبۀ من به مطلب مهمی توجه میدهد، و آن ادامۀ انذاری که پدرم داشت و آن بیم از ستمکاری است.
«فَاعْمَلُوا اِنّا عامِلُون»
«پس هر کاری میخواهید بکنید» یعنی به کارهای ناروای خود عمل کنید و از عاقبت کار خود نترسید!» و «ما هم به وظیفۀ شرعی و دینی خودم عمل میکنیم.» نمیفرماید: «اَنَا» «من» بلکه میفرماید: «اِنّا»؛ یعنی ما حقطلبان هم به وظیفۀ الهی خود عمل میکنیم و برای برپایی حق ساکت نمینشینیم.
«وَ انْتَظِروا اِنّا مُنْتَظِرون»
«و شما منتظر باشید ما هم منتظر میمانیم»؛ تا نتیجۀ عمل شما و ما یعنی ستمکاری شما و حقمداری ما مشخص شود، این یعنی اولاً نوید به اینکه حق در نهایت پیروز است، زیرا چنانچه امیرالمومنین سلام الله علیه میفرمایند:
«لِلْحَقِّ دَوْلَهٌ و لِلْباطِلِ جَوْلَۀٌ»
«حق دولتی دائمی دارد و باطل جولانی مقطعی میدهد.» یعنی نوید به ظهور و ایام حکومت نهایی و جهانی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی شریف که انتظار آن از همان سقیفه آغاز شد.
ثانیاً قیامت معیار حق و باطل است و آنجا مشخص میشود، نتیجۀ عمل شما و ما چیست.
اشارهای به مبارزات مرحوم آیت الله دستغیب شهید محراب داشته باشیم.
چکیدۀ سخنرانی شب دوم:
سیرۀ فاطمی در مبارزه با ظلم
گفتیم که حقیقت اسلام، بر محور حق بنا شده است و هدف آن برپایی و پیادهسازی حق و عدالت در جامعه است تا جامعۀ توحیدی ـ آنگونه که خدا تعالی میپسندد ـ در جهان تحقق یابد و مسلمانان نیز موظف به اقامۀ حق و عدالت هستند و دین خدا نقشۀ الهی است که با آن مسیر تحقق و اقامۀ حق و عدالت مشخص شده است و ما باید دین خدا یعنی اسلام ناب را روی زمین پیاده کنیم.
اما اسلام ناب بیان حق در جامعۀ بشری است و از ابتدای با دو پدیده خاص مواجه بوده است:
نخست: پدیدۀ شرک و کفر؛ یعنی شرک صنادید قریش و مکه و کفر یهود. اولی در مکه و مدینه و دومی در مدینه. این دو مصداق بارز ظلم و انحراف از حق بودند. اما اسلام توانست از سد هر دو بگذرد:
«الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن» [مائده: 3]
مبارزه با ستم و ستمستیزی حضرت صدیقۀ طاهره سلام الله علیها در این دوره، همراهی کامل با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و امیرالمومنین سلام الله علیه است. ما فقط به دو مطلب اشاره میکنیم. زیرا مجال تفصیل نیست.
اول: ام ابیها
«اُمّ اَبیها» «مادر پدر خودش» کنیه حضرت فاطمه (سلام الله علیها است که طیق روایات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، دخترشان دادند. را ام ابیها میخوانده است. [کشف الغمه، منشورات الرضی، ج۱، ص۴۳۸؛ بحارالانوار، ۱۴۰۳ق، ج۴۳، ص۱۹] یعنی ریشهای که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله سلم ـ یعنی پدر خودش ـ را در اقامۀ حق پشتیبانی میکرد، حضرت صدیقۀ طاهره علیها السلام بود. این نشان از حمایتهای بیدریغ حضرت زهراء سلام الله علیها دارد که همانند مادر نسبت به پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم عمل میکرد، و بهطورکامل آن حضرت را در پیادهسازی اسلام ناب و حق و عدالت و مبارزه با فساد و ستم قریش و یهود پشتیبانی میکرد. این به معنای حضور در جنگها و درگیریها و مشکلات و سختیهای بیشماری بود که پیامبر خدا صلی الله علیه السلام در طول رسالت درگیر آنها بودند، که خودشان فرمودند: هیچ پیامبری به اندازۀ من اذیت نشد. حضرت صدیقۀ طاهره سلام الله علیها در این صحنهها حضوری پررنگ داشتند. یک نمونۀ آن که قرآن نیز به آن تذکر داده است، حضور در مباهله است.
دوم: دو رکن امیرالمومنین سلام الله علیه
از سوی دیگر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به امیرالمومنین سلام الله علیه میفرمایند: دو رکن داری! رکن یعنی تکیهگاه. امیرالمومنین علیه السلام که خودش رکن اصلی اسلام در مکه و بعد در حکومت اسلامی و مدینۀ نبوی بودند، بر دو تکیهگاه تکیه زده بودند. اما این دو تکیهگاه کدام هستند؟
رکن نخست: پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم
وقتی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به شهادت میرسند، امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند: این رکن اول من بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرموده بودند و این رکن با شهادت پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم فرو ریخت. پس نخستین تکیهگاه امیرالمومنین سلام الله علیه در عمل سیاسی و اجتماعی پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود.
رکن دوم: صدیقۀ طاهره سلام الله علیها
و وقتی صدیقۀ طاهره سلام الله علیها به شهادت رسیدند، امیرالمومنین سلام الله علیه فرمودند: این رکن دوم من بود که پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند.[1] و آن هم فرو ریخت و علی علیه السلام تنها شد و این اوج مظلومیت امیرالمومنین سلام الله علیه بود.
این روایت نشان میدهد که حضور حضرت فاطمه زهراء سلام الله علیها کنار امیرالمومنین علیه السلام و در مبارزات حقطلبان و سخت ایشان همانند رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم در کنار آن حضرت است و این نشان از نقش بیبدیل حضرت زهراء سلام الله علیها در اسلام ناب و نوپا برای احقاق حق و مبارزه با انحراف و ظلم بود.
این توضیح را بدهم، امیرالمومنین تنها به خدا تکیه داشت. اما در عمل جمعی، ناچار باید با دیگران همکاری کرد، چنان مقام امیرالمومنین سلام الله علیه در عمل سیاسی و اجتماعی بالاست که تنها پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم و صدیقۀ طاهره سلام الله علیها توان دارند که تکیهگاه ایشان باشند.
دوم: نفاق در اسلام
یکی از معضلات جامعۀ اسلامی ظهور نقاق در آن است. نفاق به طور کلی در جهان اسلام به صورت داشت و هماکنون هم چنین است.
نخست: نفاق از روی طمع که از مکه و اوایل بعثت شکل گرفت.
دوم: نفاق از روی ترس که در مدینه شکل گرفت.
نفاق دوم خیلی خطرناک نیست و خود را زود لو میدهد و مسلمانان میتوانند آنان را بهراحتی بشناسند، اما نفاق اولی بسیار پیچیده عمل میکند و چنان آن خیلی سخت است. قرآن دربارۀ این نفاق میفرمایند:
«وَ مِمَّنْ حَوْلَکُمْ مِنَ الْأَعْرابِ مُنافِقُونَ وَ مِنْ أَهْلِ الْمَدِینَهِ مَرَدُوا عَلَى النِّفاقِ لا تَعْلَمُهُمْ نَحْنُ نَعْلَمُهُمْ» [توبه: 101]
«و از میان بادیهنشینانِ پیرامونِ شما، گروهى منافقند و از اهل مدینه نیز عدّهاى بر نفاق خو گرفتهاند، تو آنان را نمىشناسى، (ولى) ما آنها را مىشناسیم!»
قرآن از دو نوع نفاق سخن میگوید: نفاق سادۀ بیاباننشینان که نفاق آنان روشن است و نفاق پیچیده در مدینه یعنی مرکز اسلام و حکومت اسلامی که نفاق آنان پنهان است. قرآن کریم از گروهی منافق سخن میگوید که در کنار مردم زندگی میکنند و مردم با آنان خو گرفتهاند: «مَرَدُوا» بهگونهای که مردم تصور میکنند که آنان از خودشان و مسلمان هستند، اما درواقع منافق هستند. و اینها بسیار خطرناک هستند. زیرا نفاق آنان با نفاق عادی بادیهنشینان که از ترس مسلمان شدهاند تفاوت دارد. زیرا در مرکز حکومت اسلامی حضوری پررنگ دارند و به اسلام اسلام و مسلمانای، منشأ فسادهای بسیار میشوند. این چه نفاقی است؟ نفاقی که در پس از شهادت رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بروز و ظهور پیدا کرد. این نفاق از روی طمع به قدرت بود.
وقتی سعد بن عبدالله قمی اشعری در مناظره با عالم ناصبی درمیماند که اسلام آن دو نفر آیا از روی رغبت بود یا اجبار؟ امام زمان سلام الله علیه پاسخ میدهند:
«لِمَ لَمْ تَقُلْ أَسْلَما طَمَعاً؟!»[2]
«چرا نگفتی از روی طمع [به ریاست و خلافت] اسلام آوردند؟!»
این همان کاری بود که صدیقۀ طاهره در مدت کوتاه پس از شهادت پیامبر خدا صلی الله انجام دادند و نفاق پنهانی که در سقیفه بود، و اسلام سقیفهای را جایگزین اسلام ناب کرد، افشا کردند. هم در خطبۀ فدکیه و هم در مواقع مختلف که در تاریخ ضبط است تا جایی که راهی جز شهادت حضرت ندیدند و این نشان میدهد که زبان و مبارزۀ لسانی با جریان ستمکار چقدر مهم است.
دو نوع مبارزه: فعال و منفی
حضرت زهراء سلام الله علیه دو نوع مبارزه با این جریان بسیار خطرناک داشتند، جریانی که بنا داشت:
هم قران را به نفع خود تحریف کند و از حجیت بیاندازد، چنانچه دربارۀ تورات و انجیل شده بود.
هم سخنان پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را به فراموشی بسپارد
و هم امیرالمومنین سلام الله علیه را از میان بردارد و به شهادت برساند
تا با خیال راحت حکومت و قدرت را به دست بگیرد و جاهلیت را به نام اسلام احیاء کنند. و حضرت امیرالمومنین سلام الله علیه به مصالحی که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله وسلم فرموده بودند، مأمور به سکوت بود. زیرا اگر میجنگید، یا پیروز میشود و قدرت را با قهر و غلبه گرفته بود که این خلاف اندیشۀ اسلامی است، یا به شهادت میرسید که آنان بهراحتی به هدف خودشان رسیده بودند و عوامل زیادی هم برای ترور حضرت داشتند.
بنابراین محور مبارزه با ستم و ناحقی منافقانه به اسم اسلام، با حضرت زهرا سلام الله علیها بود که منجر به شهادت ایشان شد، زیرا همۀ مسلمانان مقام معنوی آن حضرت را نزد پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم میشناختند و میدانستند که اگر آن حضرت از کاری ناراضی باشد، نشان از نارضایتی رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم دارد و آن کار یقیناً مورد رضای خدا هم نخواهد بود. و حضرت زهراء سلام الله علیها عافیت و خوشی را نپسندیدند و با همۀ قوا وارد میدان مبارزه با ستم شدند و با فداکردن جان خودشان هم جان امیرالمومنین علیه السلام حفظ شد تا اسلام تداوم یابد و هم قران از شر تحریف آنان محفوظ ماند تا مسلمانان از این منبع لایزال و بیبدیل الهی محروم نشوند.
حضرت زهراءسلام الله علیها دو نوع مبارزه داشت:
اول مبارزۀ فعال
احتجاجات متعددی حضرت که اوج آن خطبۀ فدکیه است، ترسیم حق و اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله و سلم و باطل و ستم اسلام سقیفهای؛ اعتراضها در هر مجلس و محفلی، توبیخ و سرزنش مردم مدینه به دلیل پیمانکشی غدیر، افشاگری چهرۀ حقیقی سقیفه؛ ترسیم عاقبت سخت مردم در غصب خلافت و کنارگذشتن نظام امام؛ دعوت حضوری مردم و درخواست بیعت با امیرالمومنین سلام الله علیه که در سه شب متوالی رخ داد، نمونههای حقطلبی فعالانه و ستمستیزی فعالانۀ حضرت بود.
اما اوج دیگر این مبارزۀ فعالانه، درگیری و جنگ تن به تن در کوچۀ بنیهاشم و در حمله به خانۀ امیرالمومنین سلام الله و مقاومت جانانۀ حضرت در پشت در و در کوچه و آنگاه حضور در مسجد و کنار قبر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله وسلم است.
دوم: مبارزۀ منفی
وصیت حضرت زهراء سلام الله علیها اوج این مبارزه بود که مرا شب غسل کن و شب کفن کن و شب دفن کن. اما تنها این نبود، اینکه اجازه آن دو و بلکه مردم در تشیع جنازهاش شرکت کنند، و بر جنازۀ ایشان نماز بخوانند؛ اینکه قبر حضرت صدیقۀ طاهره سلام الله علیها تاکنون مخفی و پنهان است، اینکه جواب آن دو را نداد و به آنان کمال بیاعتنایی کرد، اینکه حکومت آنان را به رسمیت نشناخت، اینکه به صراحت آنان را نفرین کرد، نمونههایی از مبارزات منفی آن حضرت در مقابل ستم آنان است که خیلی هم برایشان گران تمام شد.
چکیدۀ سخنرانی شب سوم:
مبارزه با رژِیم جعلی اسرائیل مصداق مبارزه با ستم
حقطلبی و عدالتخواهی و طلب اصلاح در امور دین و جامعه، و در مقابل آن مبارزه با باطل و ستم و فساد در ذات اسلام است و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم پرچم آن را بلند کرد و چهارده معصوم علیهم السلام به آن قیام کردند، و اصولاً قیام امام زمان سلام الله علیه برای برپایی عدالت و قسط یعنی سریان حق مطلق در جهان بشریت است تا هیچ ستم و فسادی در آن نباشد.
اما ما در جهانی زندگی میکنیم که پر از ظلم و فساد و تباهی است و هیچ خبری از عدالت در آن نیست، و ما موظف هستیم زمینۀ ظهور ـ یعنی ظهور عدالت و حق مطلق ـ را آماده کنیم. نمونۀ عینی آن رژیم صهیونیستی است که شر مطلق و فساد و ستم مطلق است و وظیفه و تکلیف همۀ ما بلکه هرکس بویی از آزادگی برده است، مبارزه با آن تا نابودی این غُدۀ سرطانی است.
اگر ما پیرو حضرت صدیقۀ طاهره سلام الله علیها هستیم، این درسی است که ما از آن حضرت گرفتیم که برای پیادهسازی حق و عدالت و مبارزه با ستم و فساد باید تا پای جان قیام کرد.
بنابراین بحث این جلسه را به شر مطلق یعنی رژیم صهیونیستی اختصاص میدهم، زیرا این رژیم مظهر همۀ فسادها و ستمها در جهان است و با قدرتی که در جریان استکباری و صهیونیستی بین المللی گرفته است، هر خوبی و خیر و حق و عدالتی را نابود میکند و اجازۀ امکان هیچ اصلاحی در وضع بشر نمیدهد.
اما با انقلاب اسلامی و بیداری که این انقلاب در سرزمینهای اسلامی ایجاد کرد، و مردم فلسطین را هم بیدار و آگاه کرد، وضعیت متفاوت شده و این رژیم جعلی قدرت پیشین را ندارد و بارها هیمۀ آن شکسته شده است و الان هم الحمدلله طوفان الاقصی شکستی قطعی برای آن ایجاد کرده که اگر ما در صحنه باشیم، به فضل و یاری و نصرت الهی بزودی شاهد خواهیم بود که اسرائیل از صحنۀ روزگار محو خواهد شد.
اما دو مطلب را به عنوان مقدمۀ بحث عرض کنم:
اول: اسرائیل رژیم جعلی و شر مطلق است. نمونۀ آن جنایات اخیر آن در غزه است.
جنایت رژیم صهیونیستی در حمله به فلسطینیان بیپناه و بیمارستانها و مدارس و مساجد، چنان بسیار و ددمنشانه است که هر کسی که کمی بویی از انسانیت برده است، از توحش آنها به فغان است.
دوم: مقابل آن مظلومان فلسطینی بهویژه در غزه هستند که صبورانه دارند با امکانات کم مبارزه میکنند و رمز پیروزی آنان صبر است:
«ان الله مع الصابرین»
اما این جنایات عجیب چند پیام مهم دارد:
اول: صهیونیستها به چنان ضعف شدیدی افتادهاند و خطر را بیخ گوش خودشان احساس میکنند که راهی جز بدترین جنایات ندارند، زیرا همۀ راهها را بر خود بسته میدانند. بنابراین جنایات حاضر نشانۀ قوت آن نیست، بلکه نشانۀ ضعف مفرط آنان است. آنان به نهایت ضعف و فتور رسیدهاند.
این اصل کلی را خاطره داشته باشید؛ اگر حکومتی قدرت و اقتدار داشته باشد، هرگز دست به جنایت نمیزند و و هرچه خشونت و جنایت بیشتر باشد، نشان از ضعف آن رژیم دارد. و جنایت آن هم با این ابعاد نشانۀ ضعف مفرط و شدید رژیم جعلی اسرائیل است.
دوم: با مراجعه به متون دینی مشخص میشود که این رژیم به سراشیبی سقوط رسیده و تقدیر آن نابودی است، یعنی معنای این جنایات چیزی جز مرگ این رژیم نیست. و این سنت الهی است. زیرا خباثت و جنایت را به حد نهایی رسانده است:
عالَم با سنن الهی اداره میشود و راه گریز از آنها نیست. قرآن کریم دربارۀ مستکبران و تلاشها و نیرنگهای آنان میفرماید:
«اسْتِکْباراً فِی الْأَرْضِ وَ مَکْرَ السَّیِّئِ وَ لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ فَهَلْ یَنْظُرُونَ إِلَّا سُنَّتَ الْأَوَّلِینَ فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْوِیلاً » [فاطر: 43]
«(نفرت آنان از حقّ) به خاطر استکبار در زمین و نیرنگ بدشان بود، و نیرنگ بد جز اهلش را فرا نگیرد، پس آیا آنان جز سنّت (خداوند را در مورد قلع و قمع) پیشینیان انتظار دارند؟ با آنکه براى سنّت و قانون الهى هرگز جایگزینى نخواهى یافت، و هرگز براى سنّت الهى تغییرى نخواهى یافت.»
قرآن کریم سرچشمۀ استکبار و سنگدلی آنان را بیان میفرماید: «وَ مَکْرَ السَّیِّئِ»؛ یعنی حیله و نیرنگ بد؛ آنگاه نتیجۀ استکبار و حیلهگری آنان را بیان میکند: «لا یَحِیقُ الْمَکْرُ السَّیِّئُ إِلَّا بِأَهْلِهِ» این نیرنگ به خودشان برمیگردد و این سنت الهی است که خداوند چند صباحی مهلت میدهد اما هرچه بیشتر تلاش کنند، بیشتر در منجلابی که خودشان به دست خودشان درست کردهاند، فرو خواهند رفت.
در مرحلۀ سوم قانون کلی و عمومی و سنت ثابت الهی را بیان میکند که در همۀ ملتها جریان دارد و آن اینکه کیفر استکبار و حیلهگری و نیرنگ به خود آنان باز میگردد و آنان را نابود میکند، پس آنان از سنت الهی راه فراری ندارند. «فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْدِیلاً فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحوِیلاً»
نتیجه اینکه تزویر و فریب و مکر آنان بیفایده است و سرانجام همۀ این بدیها و خباثتها به خودشان باز میگردد.
نتیجۀ دیگر اینکه حقیقت اسلام از دل مقاومت مسلمانان سرباز خواهد کرد . اینجا تکلیف ما مشخص میشود. ما موظف هستیم اولاً قوی باشیم و از هر زمانی مستحکمتر در دین خدا باشیم، ثانیاً هرگونه سستی و تنبلی و ترس و بیحالی و ناامیدی و ترس و انفعال را از خود دور کنیم، ثالثاً به خدا پناه ببریم و با دعا و تضرع از خدا سبحان تقاضای فرج و نابودی دشمنان شرور را داشته باشیم و رابعاً دفاع زبانی و عملی چون مالی و اگر ضرورت داشت تدارکاتی از مسلمانان مظلوم فلسطین داشته باشیم. و اسیر تبلیغات جبهۀ استکبار نشویم، چنانچه حضرت زهراء سلام الله علیها چنین کردند و هرگز تسلیم و اسیر تبلیغات دستگاه اسلام سقیفهای نشدند.
سنت الهی آن است که هرچه دشمن مایۀ قوت و قدرت خودش میداند، مایۀ ضعف و سقوط و نابودی آن خواهد شد. اسرائیل شرور بر سه قدرت تکیه دارد:
یک قدرت نظامی خود؛
دوم قدرت تبلیغاتی جریان جهانی صهیونیست و
سوم: قدرت مالی صهیونیست جهانی.
همین سه علیه اسرائیل استفاده میشود.
فتور نظامی آن کاملاً معلوم است و بزودی فتور اقتصادی و تبلیغاتی آن هم رخ میدهد و جهان مجبور میشود که این رژیم را تنها بگذارد. الان بخشی از مردم جهان بیدار شدهاند، هر روز تظاهراتی در سرزمینهای اروپایی و امریکا شاهد هستیم، و بزودی جریان استکبار هم مجبور است که این فرزند نامشروع خود را به دور بیاندازد، زیرا در غیر این صورت خودش نابود میشود. و این قوم لجوج و عنود مجدد در جهان سرگردان و بدون پشتیبان خواند شد. این معنای مکر الهی است.
«أَ فَأَمِنُوا مَکْرَ اللَّهِ فَلا یَأْمَنُ مَکْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخاسِرُون» [اعراف: 99]
عظمت انقلاب اسلامی را در این وقایع بببنیم:
امام و همۀ کسانی که حقیقت را میدانستند، انقلاب اسلامی را مبدأ تحولات آیندۀ جهان دیدند که جهان استکبار و ستمپیشه در تقابل با اسلام اسلام ناب محمدی صلیالله علیهوآلهوسلم قرار گرفته و اگر ما مستحکم بایستیم ان شاء الله پیروز میدان اسلام است و همین موجب زمینهسازی ظهور خواهد شد.
حتی اندیشمندان دنیای غرب نیز به آن اذعان کردند.
اوایلِ پس از انقلاب کیسینجر (وزیر امور خارجه وقت امریکا) گفت: دیگر دعوای ما با شوروی نیست و مسئله ما اسلام است.
منتها شرط آن این است که ما پایۀ اسلام و انقلاب و نظام اسلامی محکم بایستیم و عقب ننشینیم.
الان مسألۀ اصلی دنیا اسلام؛ فلسطین است، فلسطین آزمونی بزرگ برای مسلمانان است. ما باید پای قدس بایستیم و این درس ما از فاطمیه است:
اول: با قلب و دل خود با حق و فلسطینیان باشیم و بدانیم این فقط نبرد نابرابر رژیمی تا دندان مسلح و مردمی مظلوم نیست، بلکه نبرد حق و باطل است و ما باید در جبهۀ حق بایستیم. ما بنای مان در انقلاب اسلامی آن است که نه ظلم بکنیم و نه ظلم بپذیریم و همواره طرفدار و یاور مظلوم و دشمن و خصم ظالم باشیم.
دوم: با دعا و تضرع در پیشگاه حق تعالی؛ از خدا متعال پیروزی اسلام بر کفر جهانی را بخواهیم. زیاد به امام زمان سلام الله علیه التجاء کنیم. دعای فرج را زیاد ـ از صمیم قلب ـ بخوانیم که فرج ما در فرج امام زمان سلام الله علیه و نصرت و یاری آن حضرت است.
سوم: با زبان و قلم و شعرو نقاشی و طراحی از حق دفاع کنیم و ظلم رژیم صهیونیستی را افشا کنیم. نگوییم کار ما چه فایده دارد؟ شک نکنید در نظام الهی حساب میشود. یادم است خیلی جوان بودم، زمان انقلاب و درگیری با رژِیم منحط پهلوی و هر روز به تظاهرات خیابانی میرفتیم. یک عده به ما میگفتند: شما بچه هستید و چه کاری میتوانید بکنید؟ خودتان را به کشتن میدهید و خانوادۀ خودتان را داغدار میکنید و این رژیم هم میماند. ما تجربه 28 مرداد و 15 خرداد را داریم. ما به این سخنان بیاعتنا بودید و کار خودمان را میکردیم. فردای 22 بهمن به یکی از آنان گفتم: دیدیم که کارهای کوچک ما چه نتیجۀ بزرگی داشت. قرآن میفرماید:
«وَ من یَتقِ و یَصبِر فَإنِّ اللهَ لایُضیعُ أَجرَ المُحسِنین» [یوسف: ] ما و شما وظیفۀ خودمان را انجام بدهیم، چه کار به نتیجه داریم؟ کار دست خداست و ما وظیفۀ خودمان را عمل کنیم و او ما را یاری میکند و هیچ قدرتی برتر از قدرت خدا نیست و پیروزی با خدا و یاران دین الهی است.
فلسطینیان ـ الحمدلله ـ با تمام قوا به میدان آمدند، صبر آنان زبانزد همه شده است. و من و شما هم در حد توان خود در میدان باشیم، هم دعا کنیم و هم با هر وسیلۀ حق را به گوش دیگران برسانیم و هم اگر لازم شد، کمک مالی بکنیم و در صورت لزوم برای نبردی رودرور هم آماده باشیم:
اولاً فتح فلسطین و قدس و ثانیاً فتح فرهنگی و عقیدتی اروپا و آمریکا از حیث ظلمستیزی و حرکت جهانی به سوی ظهور دور نیست. ان شاء الله تعالی.
ما باید بدانیم در بطن سختیها آسایش و راحتی و پیروزی است. و انفعال، ناامیدی، ترس، تنبلی و کسالت و بیاعتنایی نباید به خود راه ندهیم.
چکیدۀ سخنرانی ظهر برای جلسه روز شهادت
زیست مومنانه فاطمی
حضرت فاطمهُ الزهراء (سلام الله علیها):
«مَن أصعَدَ إلَی اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، أهبَطَ اللّهُ عز و جل إلَیهِ أفضَلَ مَصلَحَتِهِ»
هرکس عبادت خالصانه خود را به درگاه خدا فرا برد، خداوند عزوجل بهترین کاری را که به صلاح اوست برایش فرو فرستد. [عدّه الداعی : ص ۲۱۸]
امروز روز فاطمه زهراء سلام الله علیها ست، بلکه روز امیرالمومنین سلام الله علیه است.
حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها برترین زن جهان است، سیده النساء العالمین لقب آن حضرت است. امیرالمومنین سلام الله علیه هم برترین مرد جهان است. از سوی دیگر آن دو بزرگوار پدر و مادر ما هستند، اگر جز مومنان باشیم. یعنی یک پیوند معنوی میان ما و آن دو وجود مقدس برقرار است. اما اتصال و پیوند را باید ایجاد کنیم، از آن طرف مانعی نیست، ما خود مانع هستیم: «تو خود حجاب خودی حافظ؛ از میان برخیز»
اما ما چه بکنیم که به آن دو بزرگوار متصل شویم؟ از بنده بپرسید، در یک کلام عرض میکنم: «زیست مومنانه»
معنای زیست مومنانه چیست؟ فقط یک گام برداشتن، نه بیشتر. آن چیست؟ پاگذاشتن روی خود! این منیت و انانیت مانع راه است تا جوان هستید حرکت کنید.
راهش چیست؟ سه محور است که باید دنبال آنها برویم. امام بزرگوار ما روی این سه محور خیلی تأکید دارند:
اول: معرفت و شناخت است، باید حق را بشناسیم، قرآن و اسلام را بشناسیم، راه و مسیر حرکت خود را بشناسیم. این علم و شناخت خیلی مهم است. بدون شناخت راه به جایی نمیبریم.
دوم: ایمان و باور قلبی است، ایمانی که در قلب است و با محبت و عشق توام است که به آن ولایت میگوییم. باید اهل ولایت شویم و دلمان را به خدا و اولیاء الهی بسپاریم و حرکت ما حرکت حبی باشد. این ایمان و عشق از معرفت و شناخت برمیخیزد.
سوم: عمل صالح و عمل خالصانه است که در روایت شریف از آن عبادت خالصانه تعبیر شد.
«مَن أصعَدَ إلَی اللّهِ خالِصَ عِبادَتِهِ، أهبَطَ اللّهُ عز و جل إلَیهِ أفضَلَ مَصلَحَتِهِ»
عمل و عبادت خالصانه دو نوع است: فردی و جمعی
عمل و عبادت خالصانۀ ما هم در وجهۀ فردی است، به عبادت توجه کنیم، اهل نماز اول وقت باشیم، تلاش کنیم، گناه نکنیم، تلاش کنیم، اهل نماز شب باشیم، ولو یک ربع پیش از اذان صبح بیدار شویم. اهل روزه باشیم، به فقراء کمک کنیم.
دوم عمل و عبادت ما جمعی باشد، یعنی برای تحقق و برپایی دین حق قیام کنیم، قیام لله داشته باشیم تا دین خدا و حق و عدالت اولاً در جامعه و بعد درجهان تحقق یابد.
«قل انما أعظمکم بواحدۀ ان تقوموا لله مثنی و فرادی».
«قوموا لله قانتین»
قیام برای خدا از روی خشوع و خضوع و با اخلاص است وگرنه قیام برای نفس ئو خودمان است و فایده ندارد.
اما مسیر قیام لله، مسیری است که صدیقۀ طاهره سلام الله علیها به ما یاد داشته و ما باید آن را برویم تا در دنیا و آخرت همراه آن بزرگوار باشیم و دعای ایشان شامل حال ما شود.
یک روایت بخوانم. اسماء بنت عمیس از روزهای آخر عمر حضرت سخن میگوید:
○○○
قالت أسماء: فرأیتها رافعه یدیها إلى السماء، و هی تقول: اللهمّ إنّی أسألک بمحمّد المصطفى و شوقه إلیّ، و ببعلی علیّ المرتضى و حزنه علیّ و بالحسن المجتبى و بکائه علیّ، و بالحسین الشهید و کآبته علیّ، و ببناتی الفاطمیّات و تحسّرهنّ علیّ، إنّک ترحم و تغفر للعصاه من أمّه محمّد و تدخلهم الجنّه، إنّک أکرم المسئولین و أرحم الراحمین[3] .
چه روایت پر معنایی است؟ شوق پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم به فاطمۀ زهراء سلام الله علیها؛ حزن و اندوه امیرالمومنین سلام الله علیه برای بانوی دو عالم، گریۀ مدام امام حسن مجتبی سلام الله علیه برای مادر بزرگوار خود، اضطرار حضرت سید الشهداء سلام الله علیه برای مادر، حسرت و غصههای زینب کبری و ام کلثوم علیهما السلام برای مادر. معلوم است که آن ذوات مقدس با این صفات به مقامات رسیده بودند که به حق این مقامات خدا تعالی را سوگند میدهد و اگر ما هم بخواهیم به مقامات معنوی برسیم، راهش معلوم است، پیوند بخوریم به خانم دو عالم و مادرمان.
○○○
لحظات پایانی عمر حضرت صدیقۀ طاهره سلام الله علیها ست. یکی از سختترین روز و لحظه برای خاندان نبوت است.
روی عن عبدالله بن الحسن, عن أبیه, عن جده علیه السلام؛ روایی امام حسن مجتبی سلام الله علیه است که در صحنه حضور داشته. در چنین روزی است، چه روز سختی است؟
أن فاطمه بنت رسول الله صلى الله علیه وآله لما احتضرت نظرت نظراً حاداً؛ ثم قالت:
السلام على جبرائیل، السلام على رسول الله، اللهم مع رسولک، اللهم فی رضوانک وجوارک ودارک دار السلام
○○○
حالا امشب چه خبر است؟ دفن غریبانه! باید همۀ ما تا زنده هستیم بسوزیم.
فی حدیث غیرنا
ان أمیر المؤمنین لما أنزلها فی القبر وسواه علیها سألها الملکان: من ربک؟ قالت: الله ربی, قالا: ومن نبیک؟ قالت: أبی محمد, قالا: ومن إمامک؟ قالت: هذا القائم على قبری علی.
[1] جابر بن عبداللَّه چنین روایت مى کند که پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) به على(علیه السلام) فرمود:
«سلام علیک یا ابا الریحانتین، اوصیک بریحانتى من الدنیا من قبل ان ینهد رکناک، و اللَّه خلیفتى علیک. فلما مات النبى صلى اللَّه علیه و آله و سلم قال (علىٌّ): هذا احد الرکنین الذین قال رسول اللَّه. فلما ماتت فاطمه قال: هذا الرکن الثانى الذى قال رسول اللَّه؛ (سلام بر تو، اى پدر دو گل خوشبوی من، یا على! محافظت آن دو را به تو سفارش مىکنم قبل از آنکه هر دو رکن تو از بین برود، تو را به خدا مى سپارم که او نگهدارنده ى توست.
(جابر بن عبداللَّه روایت را چنین ادامه مى دهد): پس از رحلت پیامبر اکرم، امیرالمؤمنین(علیه السلام) فرمود: این بود یکى از دو رکنی که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) مى فرمود (و اینک فروریخت)؛ و هنگامى که فاطمه(علیها السلام) چشم از جهان فرو بست، على(علیه السلام) فرمود: این بود همان رکن دومى که رسول خدا فرمود و امروز از دست دادم).
این حدیث را عده اى از علما در کتاب های خود نقل کرده اند؛ از جمله: ابونعیم در حلیه الاولیاء، ابن عساکر در تاریخ شام، محب الدین طبرى در ریاض و ذخائر، احمد بن حنبل (امام حنابله)، گنجى شافعى در کفایه، سبط بن جوزى در تذکره، سیوطى در جامع کبیر و جمعى دیگر از دانشمندان و محققین (در کتاب های خود این حدیث را متذکر شده اند).
نگا: حلیهالاولیاء ج 3، ص 201؛ مقتل الحسین خوارزمى، ج 1، ص 62؛ ذخائرالعقبى، ص 56؛ فرائدالسمطین، ج 1، ص 382، 383، ح 314؛ نظم دررالسمطین، ص 98؛ الریاض النضره، ج 3، ص 105؛ کفایهالطالب، ص 93، 94؛ تاریخ مدینه دمشق (ط دارالفکر)، ج 14، ص 166، 167؛ تاریخ ابن عساکر (ترجمه الحسین ع) ص 120؛ کنزالعمال ج 11، ص 625، ح 33044؛ منتخب کنزالعمال ج 5، ص 35. محب الدین طبرى قبل از نقل این روایت مى گوید: «رسول خدا کنیه ى «ابوالریحانتین» را (هم) بر على گذارده بود». (الریاض النضره ج 3، ص 104).
[2] ز سعدبنعبداللّه قمی اشعری سؤال شده بود که اسلام آن دو نفر، طوعاً و رغبهً بوده است یا کُرهاً و اجباراً؟ ایشان درمانده بود که چه بگوید؛ زیرا فکر کرده بود اگر بگوید اختیاراً اسلام آوردند، در آن صورت آن دو منافق نخواهند بود؛ و اگر بگوید از روی اجبار بود، پاسخ خواهند داد که در آن زمان زور و اجبار در میان نبود؛ لذا این مسئله را توسط احمدبناسحاق برای حضرت امام حسن عسکری علیهالسلام مطرح نمود و آن حضرت ایشان را به حضرت حجت عجلاللّهتعالیفرجهالشریف، حواله داد و حضرت در پاسخ فرمود: «لِمَ لَمْ تَقُلْ أَسْلَما طَمَعاً؟!؛ چرا نگفتی از روی طمع [به ریاست و خلافت] اسلام آوردند؟!»؛١ یعنی نه این و نه آن، بلکه سومی است.
در محضر بهجت، ج۱، ص ۱۷۸
[3] عوالم العلوم و المعارف و الأحوال من الآیات و الأخبار و الأقوال , جلد۱۱ , صفحه۸۹۱