سید سعید لواسانی، استاد دانشگاه: «از لطف خداوند مأیوس مشو و از رحمت حق ناامید مباش که حق‌تعالى اگر تو به مقدور اقدام کنى، راه را بر تو سهل مى ‏کند و راه نجات را به تو نشان مى‏ دهد. بدان‌که یأس از رحمت حق بزرگ‌ترین گناهى است که در نفس گمان نمى‏ کنم هیچ گناهى بدتر و بیشتر از آن تاثیر نماید. انسان مأیوس از رحمت چنان ظلمتى قلبش را فرا بگیرد و چنان افسارش گسیخته شود که با هیچ چیز اصلاحش نمى‏ توان نمود. مبادا از رحمت حق غافل شوى و گناهان و تبعات آن در نظرت بزرگ آید. رحمت حق از همه‌چیز بزرگ‌تر و به هر چیز شامل است: «داد حق را قابلیت شرط نیست» تو از اول چه بودى؟ در ظلمت عدم قابلیت و استعدادى نیست، حقّ جلّ و علا بى‌استحقاق و استعداد و بدون سوال و سابقه دعا تو را نعم وجود و کمالات وجود بخشید، بسط بساط نعم غیرمحصوره و رحمت‌هاى غیرمتناهیه فرمود، و تمام موجودات مسخر تو کرد، اکنون هم از عدم‌صرف و از نابودى محض حالت بدتر نشده. خداوند وعده رحمت داده، وعده مغفرت فرمود، تو یک قدم پیش بیا و به سوى درگاه قدس او قدم گذار، او خود از تو با هر وسیله‏ اى هست دستگیرى مى‏ فرماید.» امام خمینی(ره)

مقدمه
آنچه از نظر می‌گذرد، بیشتر یک دغدغه است، یک شروع، طرح مساله و پرسش نه بیش از آن. نظریه یا اندیشه جاافتاده نیست، می‌گوییم و می‌نویسیم تا دیگران هم نظر بدهند تا از این میان راهی پیدا شود. درنگی است با چاشنی فلسفی و در حوزه حکمت عملی.
1- آنچه این‌ روزها در کشور ما می‌گذرد، مصداق هشدار قرآن کریم یعنی «فتنۀٌ  فی‌الارض و فسادٌ کبیرٌ» است. قرآن در آیۀ 73 سورۀ مبارکۀ انفال می‌فرماید: «وَ الَّذِینَ کفَرُوا بَعْضُهمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ إِلَّا تَفْعَلُوه تَکنْ فِتْنَهٌ فِی الْأَرْضِ وَ فَسادٌ کبِیرٌ» یعنی بین کفار پیوند ولایی ـ برمبنای ولایت طاغوت و ولایت شیطان ـ است و نباید این پیوند به مومنان سرایت کند و اگر مومنان پیوند ولایی الهی که بین خود و ملزومات آن را رها کنند و با کفار پیوند بخورند، در زمین فتنه و فساد کبیر رخ می‌دهد. ریشه فتنه اخیر که جنگ ترکیبی پیچیده‌ای بود، در خارج از کشور و دشمنان انقلاب و ایران بود، و هدف آن خشکاندن ریشه ملت ایران بود تا جایی که آن شخص صهیونیست با خوشحالی و وذوق‌زدگی گفت: «ایران بای بای». و در داخل هم افراد و جریان‌های مختلف همراه شدند، و با آن پیوند خوردند و همین امر موجب «فتنه فی‌الارض و فساد کبیر» شد. اما واقعیت صحنه آن بود که صحنه اصلی درگیری نه در خیابان‌ها و اعتراضات و اغتشاشات بود، بلکه در جنگ برنامه‌ریزی‌شده و شناختی دشمن بود که هم ذهن و هم قلب مخاطب خود را نشانه گرفته بود و موجب چنین فساد بزرگی شد.
2- دشمن همواره از نقاط‌ضعف ما برای حمله استفاده می‌کند، بنابراین ما باید نقاط‌ضعف خود را بشناسیم و آنها را برطرف و درمقابل نقاط قوت خود را تقویت کنیم. یکی از اصلی‌ترین نقاط قوت انقلاب اسلامی، مردم هستند. این انقلاب، مردمی‌ترین انقلاب است و نظام هم از این پشتوانه بهره برده است، چنانچه ارزش‌ها و آرمان این انقلاب ـ ازجمله محوری‌ترین آنها یعنی عدالت ـ از نقاط قوت آن است. اما یکی از نقاط کلیدی ضعف ما فساد است که موجب بی‌عدالتی، تبعیض، فاصله طبقاتی و فقر شده و احساس ناامیدی و یأس در بخش عمده‌ای از مردم ایجاد کرده و وجهۀ مردمی انقلاب را نشانه رفته است که خطری بس عظیم است. متاسفانه ولنگاری مدیریتی و بی‌عملی مسئولان مربوطه در مقابله با فساد، همراه با هجمه شدید مفسدان به سیاست و اقتصاد کشور و حضور خزنده و با واسطه و بی‌واسطه آنان در مجاری تصمیم‌سازی و تصمیم‌گیری و مصلحت‌اندیشی‌های خیال‌پردازانه و محافظه‌کاری که قتلگاه انقلاب است، موجب بحران در هویتِ مردمی انقلاب اسلامی شده است. این بحران خود را در دو جنبه بحران فعال و بحران منفعل نشان می‌دهد و دشمن نیز از همین نقطه‌ضعف بیشترین بهره را برده و می‌برد.
3- بحران، نوعی ناسازگاری است که درون یک نظم رخ می‌دهد و تعادل جامعه را به‌هم می‌زند و موقعیتی غیرعادی و خطرآفرین را موجب می‌شود. هرگاه آرمان‌ها مخدوش شود، یا مسیر حرکت به سوی اهداف، مخدوش شود، نظم موجود هم مخدوش می‌شود و بحران و ناسازگاری و دودلی و اضطراب و غیرعقلانیت رخ می‌دهد. مرحله نخست بحران، بحران شناختی و اندیشه‌ای است که با جنگ شناختی پیچیده ایجاد یا تشدید می‌شود (البته ضعف مراکز آموزشی و فرهنگی ما هم در آن تاثیر جدی دارد) و هویت اولیه و نظم و سامان فکری به چالش کشیده می‌شود و چه‌بسا ویران شود و در وجود آدمی ناسازگاری ایجاد کند. این بحران شناختی، بحران منفعل است، اما اگر به باورها و عواطف انسان‌ها رسوخ کرده و ارزش‌ها و اهداف را جابه‌جا و معکوس کند، موجب بحران فعال می‌شود. این نوع بحران را نه‌تنها در عامه مردم، بلکه در برخی دانشگاهیان، حوزویان، روشنفکران مذهبی و انقلابیون پیشیمان به ‌وضوح می‌بینیم.
اما بحران شناختی در همین حد متوقف نمی‌شود و در حوزه سیاست و امر عموی جلوه‌گر شده و موجب بروز ناسازگاری در نظم سیاسی می‌شود و چون انسان مدنی بالطبع است، هویت مدنی افراد مدینه را به چالش می‌کشد و به جای مشارکت عمومی در امر سیاسی بدل به بی‌عملی و درنهایت مشارکت در تخریب می‌گردد و اگر برای آن فکر نشود، به‌تدریج عمیق‌تر هم می‌شود؛ و وقتی دشمنی باشد که بخواهد نظم موجود را برهم‌ زند، چنانچه جمهوری اسلامی با آن مواجه است، بیشترین بهره را از این بی‌هویتی به‌وجودآمده خواهد کرد و آن را عمیق‌تر می‌کند. نکته کلیدی آن‌که بحران در کشور و نظام ما، درون‌زا نیست، بلکه برون‌زاست و از عوامل خارج از انقلاب بروز می‌کند. منظور من آن نیست که فقط جریان‌های استکباری عامل بحران هستند، آنها نقش مهمی دارد، اما امور دیگری چون بی‌عدالتی و فساد و فقر و فاصله طبقاتی و تبعیض و به‌حاشیه‌رانده‌شدن مردم و بی‌هویتی (درمقابل کرامت انسانی) که همگی از امور ناسازگار با انقلاب اسلامی و آرمان و اهداف آن است، از عوامل و علل بروز بحران است. بحران سیاسی به بحران در سبک زندگی، شیوه کار و عمل اقتصادی، ارزش‌های اخلاقی، هنجارهای اجتماعی و هویت فرهنگی منجر می‌شود. اما بحران در امر سیاسی نیز به دو نوع جلوه‌گر است: بحران فعال و بحران منفعل. زیرا بحران با عمل ارتباط و کنش‌گری تنگاتنگ دارد؛ یا عمل احساسی یا بی‌عملی در موقعیت عمل!
بنابراین منظور از بحران فعال نوعی بی‌هویتی نسبت به نظم سیاسی موجود و حتی فرهنگ و کشور خود است که همراه با کنش‌گری احساسی است و در مواقعی که امکان بروز یابد، پرکار و کوشا ظهور پیدا می‌کند. در همین فتنه اخیر، برخی همراهی‌ها با دشمنان ایران (نه‌فقط نظام جمهوری اسلامی) تعجب‌برانگیز است، اما حقیقت آن است که چنین افرادی به‌راحتی طعمه دشمن می‌شوند، نمونه آن حضور در اغتشاشات و برهم‌زدن نظم جامعه و آتش‌زدن و هرگونه اقدامی است که از آنها خواسته شده است. و بحران منفعل برخلاف آن موجب بی‌ارادگی است، کسانی که دچار بحران منفعل می‌شوند، قدرت و توانایی لازم برای انجام کار را ندارند؛ و در آرمان‌ها، اهداف، خواست‌ و نظر و تصمیم آنان اختلال ایجاد می‌شود و دچار یأُس و سرخوردگی و شرمندگی می‌شوند. آنان کناری می‌نشینند و نق می‌زنند. در نتیجه رفتار آنان منفعلانه و از روی ناامیدی و همراه با بی‌ارادگی و بی‌عملی است. اگرچه رفتار گروه نخست نیز از روی امید نیست، بلکه احساسی است و رویه دیگر آن ناامیدی نسبت به وضع موجود و وضع خود است.
4- بیشتر جمعیت کشور ما را جوانان تشکیل می‌دهند که بسیاری از آنها تحصیلکرده یا در مرحله تحصیلات دانشگاهی هستند. از طرف دیگر بحران‌های اجتماعی متعدد چون بیکاری در میان این نسل معضل بزرگ اجتماعی در سر راه دولت قرار داده است، همچنین بحث ازدواج و نگاه امیدوارانه به آینده هم مشکل دیگر جوانان است. جوانان در عین حال که مزیتی بزرگ برای رشد و بالندگی کشور محسوب می‌شوند اما سو‌ءمدیریت‌ها و همچنین درگیری‌های سیاسی و مسائل معیشتی و اجتماعی (چون بیکاری، سختی ازدواج، مواد مخدر، کمبود تفریحات سالم) و… می‌تواند این جمعیت را به بحران‌خیزترین نقطه کشور تبدیل کند. این را اضافه کنیم به این واقعیت که وقتی آنان فاصله با اهداف انقلاب را می‌بینند و از فساد می‌شنوند و توجیه‌ها و بی‌عملی‌ها و ولنگاری‌های همراه آن را می‌بینند، چه طعمه مناسبی برای بحران‌زدگی و ایجاد هرج‌ومرج می‌شوند.
5- بحران فعال در کوتاه‌مدت خطرساز است و در میان عامه ایجاد می‌شود و خود را در رفتار هیجانی و دور از منطق نشان می‌دهد، اما بحران منفعل در بلندمدت خطرزاست، و بیشتر خود را در میان خواص و نخبگان نشان می‌دهد. به همین دلیل خطر آن به مراتب بیشتر از بحران فعال است و چه‌بسا به‌تدریج به بحران فعال تبدیل شود. این رجوع و تبدیل به بحران فعال یا سریع است، برای کسانی که زمینه آن را دارند که در همین فتنه حضور برخی سلبریتی‌ها و اساتید دانشگاه و دانشجویان را شاهد بودیم که به‌راحتی (به تعبیر دکتر پیروز) کرم سر قلاب دشمن شدند؛ یا با پدیدار شدن زاویه‌ای و به‌تدریج فعال می‌شود که موجب جدایی تدریجی خواهد شد. نکته مهم در بحران منفعل آن است که این پدیده همچنین در نیروهایی رخ می‌دهد که بستگی به انقلاب و نظام دارند و چه‌بسا در مصادر حکومتی هم حضور دارند، اما درون آنان دچار بحران است و خودشان از آن مطلع نیستند، یا تلاش دارند خود آن را در درون خود انکار و سرکوب کنند.
6- مقدمه بحران، وجود نظمی حداقل در اندیشه است. نوعی اندیشه و عقیده‌ که جدا به چالش کشیده شده و مورد شک و شبهه یا انکار واقع می‌شود. فرد یا گروه‌های بحران‌زده تا دیروز عقیده‌ای داشتند که براساس آن زندگی خود را نظم می‌بخشیدند، اما امروز این باور فرو ریخته است و هماهنگی پیشین که حاصل این باور بود، از بین رفته است و نوعی شک و دودلی و اضطراب _ در مرحله بحران منفعل _ و طبعا خاموشی و بازنگری آرام نسبت به گذشته خود یا تعارض و نفی و طرد و نفی باور پیشین _ در مرحله بحران فعال _ و طبعا اعتراض فعال و نفی همه‌جانبه نسبت به گذشته خود و گروه خود ایجاد می‌کند. اولی دچار بحران شناختی است، اما دومی علاوه‌‌بر آن به بحران عاطفی نیز مبتلا شده است؛ و به‌هرحال هر دو موجب بن‌‌بست و نابسامانی و تخریب در شخصیت افراد بحران‌زده می‌شود. نکته دیگر در بروز بحران آنکه بحران امکان بروز در همه طبقات را دارد؛ از افرادی که در رفاه مادی هستند، طبقات برخوردار و ثروتمند، طبقات متوسط و طبقات محروم. زیرا بخشی از این بحران مصنوعی و ایجادشده توسط دشمن است که به ذهن و قلب آنان رسوخ کرده است.
7- وضعیت بحران؛ حالتی دل‌بخواه و مطلوب نیست، بلکه وضعیتی است که بر کشور و مردم تحمیل می‌شود و آنان را مجبور می‌کند تا به سمتی حرکتی کنند که معلوم نیست، مطلوب و خواسته درونی‌شان باشد. در همین‌جاست که بحران باید گروه‌های مرجع را به فکر فرو ببرد که برای آن فکری کرده و از درون بحران راهی نو پیدا کنند تا نظام با سازگاری جدید تعریف شود. بنابراین راه‌حل بحران در درون خود بحران قرار دارد و چه‌بسا توسط خود بحران‌زده‌ها پیدا می‌شود.
با این نگاه، اگرچه بحران امر نامطلوبی است، اما می‌تواند فرصت‌های جدید برای بازسازی ایجاد کند. بنابراین نیازمند عقلانیت و هدایت و مدیریت دقیق است تا آشفتگی هویتی که به بحران هویتی مبدل شده‌ است، با نظمی عمیق‌تر و سامانی بهینه‌تر و باوری پرتوان‌تر جایگزین شود.
8- واقعیت این است که بعد از حوادثی که در سال‌های پس از جنگ رخ داد، دو اتفاق به موازات هم رخ داد: اتفاق نخست پیگری مستمر اهداف انقلاب و نظام که مقام‌معظم‌رهبری در رأس آن قرار داشت، در این جریان تحقق عدالت اجتماعی و معنویت و مبارزه با فساد و اشرافیت و مقابله با تهاجم فرهنگی پیش‌شرط تحقق دولت اسلامی و جامعه اسلامی است. درمقابل، جریان سیاسی قرار داشت که با القاب و اسامی مختلف خود را نشان داد، اما وجه غالب آن دو جریان تجدیدنظرطلبی و تکنوگراتی و محافظه‌کاری و مصلحت‌اندیشی بود. وجه غالب تجدیدنظرطلبی این جریان ولنگاری سیاسی نسبت به اهداف و آرمان‌های انقلاب اسلامی و ولنگاری مدیریتی یا نگاه تکنوکراتی به مدیریت است. بنابراین نباید آن را منحصر در برخی اصلاح‌طلبان دانست، بلکه از طیف‌های سیاسی در این جریان وجود داشتند و بدنه اصلی مدیریت هم در اختیار آنان بوده و اکنون هم حضوری پررنگ دارند و همان‌ها اگر مستقیما موجب فساد نبودند، و خودشان درگیر آن نشدند، یقینا به‌طور غیرمستقیم در تایید آن کوشیدند. برای آنان عدالت شعاری بیش نیست. در کنار آنها محافظه‌کاران و مصلحت‌اندیشان خیال‌پرداز هستند که از هر تحول درونی نگران می‌شوند و مردم را هم عوام و رعیت فرض می‌کنند که باید برای آنان برنامه نوشت تا عمل کنند. آنان حفظ وضع موجود را در سکوت و توجیه می‌بینند و عملا با گروه پیشین همراه شدند، و هرگونه سخن‌گفتن از فساد و عدالت، نگران‌شان می‌کند. آنان نیز در طیف‌های مختلف سیاسی حضوری پررنگ دارند و نباید آنان را به یک طیف متصف کرد.
9- این آشفتگی برآمده از فاصله‌گرفتن از مکتب امام است، به‌گونه‌ای که جریان اصیل انقلابی تا حدود زیادی به کناره‌ها رانده شدند، و از بدنه دولت (به معنای عام) کنار زده‌ شدند و از سوی دیگر دنیازدگی، رفاه‌طلبی، درگیری با فساد، یا بی‌اندیشگی یا اندیشه‌های نادرست نسبت به مبانی انقلاب اسلامی، یا علاقه‌مندی بدون عمق که منطق فکری و عملی از آن حمایت کند و موجب پیدایش نوعی سکولاریسم ذهنی شده و آن سکولاریزاسیون عینی را به همراه خود دارد و نقاط بحران‌خیز در اصلی‌ترین سرمایه و پشتوانه انقلاب و نظام به ‌وجود آورد و آنان را به بحران‌‌های فعال و منفعل تبدیل کرد و دشمن هم از این گسل بیشترین بهره را برد و تلاش دارد که این گسل‌ها را عمیق‌تر و فعال‌تر کند. این بحران در افراد بحران‌زده، آشفتگی ذهنی و عملی را رواج داده و در بحران فعال به عصیان بدل شده و در مرحله بعدی بحران سیاسی را به بحران اجتماعی بدل کرده است؛ و با بستن چشم و مصلحت‌اندیشی‌های خیال‌پردازانه نمی‌توانیم آن را انکار یا تدبیر کنیم.
10- همان‌گونه که بحران نوعی عمل است، با عمل به‌موقع سیاسی و اجتماعی امکان مقابله با آن است. ما می‌توانیم از دل این بحران، به نظمی جدید برسیم که برآمده از مبانی مکتب امام است و آن بازگشت به آرمان‌های اصیل انقلاب اسلامی چون عدالت و کرامت انسانی و مبارزه جانانه و عمیق با فساد و کنترل آسیب‌های اجتماعی و در یک کلام بازگشت به مردم و توزیع قدرت بین مردم است تا مردم با مشارکت فعالانه در همه صحنه‌های عمومی به پیشبرد اهداف انقلاب اهتمام ورزند و امید ما به تحقق دولت و جامعه اسلامی فزونی یابد و دشمن در طرح‌های خود بیش از پیش ناکام شود: «وَ ما أَرْسَلْنا مِنْ قَبْلِک مِنْ رَسُولٍ وَ لا نَبِی إِلَّا إِذا تَمَنَّى أَلْقَى الشَّیطانُ فِی أُمْنِیتِه فَینْسَخُ اللَّه ما یلْقِی الشَّیطانُ ثُمَّ یحْکمُ‌اللَّه آیاتِه وَ اللَّه عَلِیمٌ حَکیم‏» [حج: 52] و پیش از تو هیچ رسول و پیامبری را نفرستادیم، مگر آن‌گاه که اهداف و برنامه‌ها خود را برای پیشرفت رسالت آماده می‌کرد، شیطان درصدد برمی‌آمد که تا با تحریک برخی از مردم اهداف و برنامه‌های او را تباه کند، اما خدا آنچه را شیطان القا می‌کرد، محور می‌نمود. سپس با پیروزساختن رسول و پیامبر خود، آیات خود را استوار می‌کند، و خدا دانا و حکیم است.
۱- چهل حدیث؛ ص: 279-278

لینک خبر در روزنامه فرهیختگان:

https://farhikhtegandaily.com/news/74670/%D8%A8%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%81%D8%B9%D8%A7%D9%84-%D9%88-%D8%A8%D8%AD%D8%B1%D8%A7%D9%86-%D9%85%D9%86%D9%81%D8%B9%D9%84/

اوقات شرعی