امر حاکمیت دینی و اقامۀ دین و حق و عدالت با مشارکت مردم سامان مییابد. بنابراین مردم تکلیف و مسئولیت بر اقامۀ دین «أَنْ أَقِیمُوا الدِّین» [شوری: ۱۳] و اقامۀ عدالت «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» [حدید: ۲۵] دارند. و این تکلیف جمعی و مسئولیت اجتماعی است، این مسئولیت با توجه به اهمیت اهداف و آرمانهای اسلامی سنجیده میشوند، بهویژه اگر در جامعه و تحت عنوان حکومت ستم، فساد، تبعیض رخ دهد و در جامعه فقر و فاصلۀ طبقاتی باشد، اهمیت آن مضاعف میشود. مسئولیت اجتماعی در حاکمیت دینی قابل واگذاری نیست و همۀ مردم نسبت به تحقق اهداف اسلامی مسئول هستند. بنابراین همۀ مردم در قدرت شریک هستند و حاکمیت و دولت نیز قدرت خود را از مردم میگیرد.
اما مبنای مسئولیت، آگاهی «أَنَّهُ لَا یُوصَلُ إِلَیْهِ إِلَّا بِالْعِلْمِ» [الکافی: ۱/۲۹] و توانایی «لا یُکَلِّفُ اللَّهُ نَفْساً إِلَّا وُسْعَها» [بقره: ۲۸۶] است. انسانها باید به مقصد و اهداف حاکمیت دینی و چگونگی تحقق آن و عقبهها و مشکلات و آسیبها و چالشهای سرراه علم داشته باشد تا نعمت اسلام و حکومت اسلامی را کم نشمارند و آن را فدای آسایش و راهی و رفاه خود نکنند و اسیر محافظهکاری و مصلحتاندیشیها خیالی نشوند. اما علم مرحلۀ نخست است و مرحلۀ دوم توانایی برای پیادهسازی و تحقق اهداف اسلامی یعنی دین و حق و عدالت است. بنابراین وضعیت جامعه و مردم و دولت و مقررات و قراردادهای اجتماعی باید بهگونهای باشد که توانایی مذکور امکان ظهور داشته باشد. وگرنه مردمی که اختیار و توانایی و قدرت نداشته باشند، چگونه میتوانند مسئولیتپذیر باشند؟ مردم در این وضعیت دچار تزلزل هستند و به اصطلاح قرآنی به استعضاف کشیده شده و بناچار تابع دولت میشوند و از آن اطاعت میکنند تا گذران عمر کنند و این بدترین نوع زیست اجتماعی است که بههیچوجه مورد تأیید اسلام نیست.