عدالت اجتماعی هدف راهبردیِ تحقق اسلام بر روی زمین است. به تعبیر دیگر، دین خدا، نقشۀ الهی بر روی زمین است که باید بشر آن را روی زمین تحقق بخشد: «أَنْ أَقِیمُوا الدِّینَ وَ لا تَتَفَرَّقُوا فِیه» [شوری: ۱۳] و این تحققبخشی با بسط عدالت اجتماعی بر روی زمین ممکن میشود: «لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ» [حدید: ۵۲] که در انقلاب مهدوی تحقق کامل آن رخ میدهد: «یَمْلَأُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ عَدْلًا وَ قِسْطاً کَمَا مُلِئَتْ جَوْراً وَ ظُلْماً» [کمال الدین و تمام النعمۀ؛ ج: ۱؛ ص: ۲۸۸]
بنابراین لازم است که در دوران غیبت به دنبال بسط و تحقق عدالت اجتماعی در محیط اجتماعی اسلامی خود باشیم و زمینۀ آن را فراهم کنیم و این وظیفۀ فقه در دوران غیبت است. بحق استاد شهید مطهری مینویسد:
«اصل عدالت اجتماعی با همۀ اهمیت آن، در فقه ما مورد غفلت واقع شده است، و در حالی که از آیاتی چون «وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً» [بقره: ۶۳] و «أَوْفُوا بِالْعُقُودِ» [مائده: ۱] عموماتی در فقه به دست آمده است، ولی با اینهمه تأکیدی که در قرآن بر روی مسألۀ عدالت اجتماعی دارد، معهذا یک قاعده و اصل عام در فقه از آن استنباط نشده و این مطلب سبب رکود تفکر اجتماعی فقهای ما گردیده است.»
«رکود تفکر اجتماعی فقهاء» مسألۀ پایهای است، که شاید یکی از دلایل آن این بوده است که فقهای ما نتوانستند از ظاهر فقه به نظامسازی برسند، یعنی نظام مدیریتی کلان اسلامی و نظم حکومتی الهی را در جامعه تحقق بخشند. و این هنر امام خمینی بود که توانست از ظاهر احکام فقهی به باطن آنها ـ یعنی روح شریعت ـ برسد و به این دلیل هم تأکید داشتند که اسلام بدون حکومت و قدرت سیاسی ناقص است و حتماٌ ضرورت دارد اسلام به عنوان نظام اسلامی و قدرت سیاسی در جامعه تحقق یابد، اما این همۀ مطلب نیست، بلکه حکومت اسلامی و همۀ احکام شرعی ابزار تحقق و بسط عدالت اجتماعی هستند. [کتاب البیع؛ ج: ۲؛ ص: ۶۳۳ ـ ۶۳۴] یعنی چهرۀ عینی اسلام، و توحید ناب، تحقق عدالت اجتماعی است.
پس عدالت اجتماعی یک هدف راهبردی است که با آن توحید بسط پیدا میکند و معنویت گسترش مییاید و کرامت انسانی تأمین میشود.