گفتیم قدرت تصوری بیش نیست که پشت آن تصدیق قرار دارد، منتها کل این تصور و تصدیق، یک طبل توخالی است. زیرا دیگران از باب اینکه ما قدرتمند هستیم، به ما کرنش نمیکنند! بلکه در وجود ما منافعی برای خویش متصورند و به آن منافع خاضع هستند و این ما را غرق در رذیلهای میکند که بلاتشبیه و بلا نسبت شما، چون چهارپایی میشویم که نه میشنویم، نه سخن حقیقی میتوانیم بگوییم و نه میببنیم، و نه فکر و تعقل میکنیم: «صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لا یَعْقِلُونَ» [بقره: ۱۸] بلکه به تعبیر روایت یا گرگ میشویم که میدریم یا میش که میچریم. این یعنی اسارت در «چنبره قدرت» حاضر است فرزند خود را هم کور و معدوم کند. این توهم برای عامۀ مردم باورکردنی نیست. اما واقعیت دارد. مگر! مگر! مگر! مگر خودسازی کرده باشیم.
امام خمینی سخنی دارد که آن را باید با طلا نوشت و بر سردرها زد:
«خدا نکند انسان پیش از آنکه خود را بسازد جامعه به او روی آورد و در میان مردم نفوذ و شخصیتی پیدا کند که خود را می بازد؛ خود را گم می کند. قبل از آنکه عنان اختیار از کف شما ربوده شود خود را بسازید و اصلاح کنید». [جهاد اکبر؛ ص: ۲۲]
یکی از دوستان صداوسیما که سالها مسئولیت تبلیغات و مناظرههای نامزدهای ریاست جمهوری را بر عهده داشت، توهم قدرت را چنین توصیف میکند:
«نامزدها در روزهای اول برای تبلیغات میآمدند و کارمندان صداو سیما را که وسیله انتقال پیام ایشان بودند تحویل میگرفتند و حتی روبوسی و محبت و غیره. و خدا شاهد است وقتی یک سخنرانی میکردند و صدهزار نفر در استادیوم برایشان هورا می کشید، اغلب قریب باتفاق نامزدهایی که برخی هم رئیس جمهور شدند. بعد از اولین هوراها …به همان چنبره قدرت میافتادند. و دیگر به هیچکس محل نمیگذاشتند!»
یک دنیا حرف است، اما بیش از این را قلم یاری نمیکند.