ابن عباس به مثابۀ یک شخصیت برجستۀ اسلامی که با معارف اسلامی آشناست و به خاندان نبوت ارادت و محبت دارد و حق را میشناسد و از شیعیان محسوب میشود، به دلیل اینکه منطق وی، منطق قیام للنفس است، امام حسین سلام الله علیه را به مماشات با یزید و فریب مردم یا معامله با آنان دعوت میکرد. امام علیه السلام در عین حالی که وی را خیرخواهی مهربان میداند، اما منطق وی را نمیپذیرد.
امام حسین سلام الله علیه در پاسخ وی فرمودند: «یا بن عم، انى و الله لأعلم انک ناصح مشفق» «پسر عمو! سوگند به خدا میدانم که تو خیرخواهی مهربان هستی» «و لکنى قد ازمعت و اجمعت على المسیر» «اما من تصمیم گرفتهام که این مسیر [مسیر قیام لله] را بروم» [تاریخ طبری؛ ص: ۳۸۴] مسیر قیام لله، مسیری نیست که با عافیتطلبی و راحتنشینی هماهنگ باشد و من مسیری را برگزیدهام که باید آن را تا آخر بروم.
ابن عباس که این را شنید، گفت: پس اکنون که عازم قیام هستی، زنان و فرزندانت را نبر، زیرا به خدا سوگند مینترسم تو را همانند عثمان جلوی چشمان زنان و فرزندانت بکشند و آنان نظارهگر این صحنه باشند.»
امام علیه السلام چه پاسخی به وی داده است، ذکر نشده است، اما هرچه است، ابن عباس را ناامید کرد و با منطق سیاسیبازی خود گفت:
«با بیرونرفتن از مکه و واگذاری حجاز چشم ابن زیبر را روشن میکنید، با وجود شما، کسی به او نمینگرد، سوگند به خدای که جز او خدایی نیست، اگر میدانستم چون موی پیشانی شما را بگیرم تا مردم بر من و تو فراهم آیند، و مرا فرمان میبرند، چنین میکردم.»
این سخنان نشان میدهد که وی از منطق امام علیه السلام ناراحت است و تصورش آن است که امام علیه السلام اشتباه میکند و فضا را برای ابن زیبر مهیا میکند و از آن بدتر هیچ گوش شنوا برای شنیدن نصایح وی ندارد. همچنین پایان کلام وی نشان میدهد که همراهی با امام علیه السلام بیمورد و هدردادن خون است!
باری وی از نزد امام حسین سلام الله علیه خارج میشود و عبدالله بن زیبر را میبیند و به او میگوید: ای پسر زیبر چشمت روشن شد [که حسین از مکه بیرون میرود] و شعری با این مضمون خواند:
«اى پرستو که در خانهاى ـ خانه خلوت شد ـ تخم بگذار و چهچه بزن و هر چه مىخواهى تخم بگذار.» و آنگاه به پسر زیبر گفت: اینک حسین سوی عراق میرود، حجاز را نگهدار.» [تاریخ طبری؛ همان]
آیا نباید حق را به ابن عباس بدهیم؟ اگر ما بودیم و تفکر وی؛ حتماً حق با او بود، اگرچه گذشت زمان نشان داد که حق با حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه بود و ابن عباس و همۀ ناصحان به راه اشتباهی میرفتند. اما منطق قیام للنفس همین است و هرگز نمیتواند درک درستی از حقیقت ناب داشته باشد، هرچند که آن را در لایههایی از عقل و منطق بپیچیند.