حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه عزم سفر کردند و گروهی از بابت خیرخواهی به محضر امام علیه السلام رسیدند که چنین سفری مصحلت نیست. از جملۀ آنان ابن عباس از عقلاء و خواص آن دوره بود. عبدالله بن عباس از دانشمندان نامی اسلام و اصحاب امیرالمومنین و امام حسن و امام حسین سلام الله علیهم بود و جز شخصیتهای برجستۀ تاریخ اسلام محسوب میشود. خلاصۀ استدلال وی آن بود که کوفیان به پیمان و بیعت خود وفا نخواهند، کرد و تجربۀ تاریخی این حقیقت را نشان داده است.
وی خیرخواهی خود را با جملهای عاطفی شروع کرد: «یا بن عم انى اتصبر و لا اصبر» [تاریخ طبری؛ ص: ۳۸۳] «پسرعمو! [با رفتن تو] من بردباری میکنم؛ اما چه جای صبر است؟» جدایی تو آنقدر سخت است که تظاهر به صبر و بردباری میکنم، اما بردباری نتون کرد. چرا؟ «انى اتخوف علیک فی هذا الوجه الهلاک و الاستئصال» «من در این سفر برای تو کشتهشدن و اسارت [خاندانت را] پیشبینی میکنم و از آن ترسان هستم.»
«ان اهل العراق قوم غدر، فلا تقربنهم، أقم بهذا البلد» «مردم عراق اهل پیمانشکن هستند و نباید به آنان [اطمینان کرد] و نزدیک شد. و در همین شهر [مکه] بمان.» «فإنک سید اهل الحجاز، فان کان اهل العراق یریدونک کما زعموا فاکتب الیهم فلینفوا عدوهم، ثم اقدم علیهم، فان أبیت الا انه تخرج فسر الى الیمن» [همان] «تو بزرگ حجاز [و مورد احترام آنان] هستی، اگر مردم عراق همانگونه که میپندارند، تو را بخواهند، به آنان بنویس که دشمنان تو را از آن شهر بیرون کنند، آنگاه بر آنان وارد شد. و اگر اصرار داری که از مکه خارج شوی، به یمن برو.» ادامه سخنان ابن عباس نیز جالب است:
«زیرا یمن دژهها و درههای فراوانی دارد و زمین آن وسیع است و مردم آن شیعۀ پدر تو هستند. و آنجا برو و از مردم کنارهگیری کند و به مردم نامه بنویس و برای آنان فرستاد و فرستادنت را به شهرها بفرست و امید دارم که در اینصورت با عافیت به آنچه میخواهی برسی»
سخنان مشفقانه و خیرخواهانه ابن عباس نشان از درایت و تدبیر وی دارد. اما چند نکته در سخنان وی است. او حتماً از بیانات امام حسین علیه السلام و نظر ایشان اطلاع داشت و از دعوتی هم که مومنان را کرده بود، باخبر بود. سوال این است که او باوجود اینکه حقانیت امام حسین سلام الله علیه را در قیام خود میدانست، از سوی دیگر میدانست که یزید بنای ریشهکنکردن اسلام را دارد، چرا حاضر به همراهی با امام نشد و عزلت و کنارهگیری را ترجیح داد؟ پاسخ آن را در قیام للنفس باید جستجو کرد که حتی کسی چون ابن عباس را هم زمینگیر میکند.
او شدت محبت و علاقۀ خود به امام علیه السلام نیز نشان داد و خیرخواهانه هم با امام علیه السلام سخن گفت، اما محبتی که به عمل منجر نشود، چه سود دارد؟ سخنان وی نمونۀ سخنان سیاستبازانی است که فریب را مرکز فعالیت سیاسی خود قرار دادهاند و طبعاً آنان را با قیام لله کاری نیست.