مرگ معاویه و امتناع امام حسین سلام الله علیه از بیعت با یزید و حرکت امام علیه السلام برای قیامی الهی، مردم کوفه را بر آن داشت که علیه خلافت اموی شورش کنند و امام حسین سلام الله علیه را دعوت کنند تا با وی بیعت نمایند و علیه یزید قیام کنند، نامهها نوشتند و نمایندگانی به مکه گسیل کردند و آمادگی خود را مبارزه با یزید و حمایت از حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه اعلام کردند. نامهها از شمار دوازده هزار نامۀ دعوت گذشت، امام علیه السلام نامهها را میخوانند و به سخنان نمایندگان کوفیان گوش فرامیدانند. بزرگان شهر کوفه چون سلیمان بن صرد خزاعی، حبیب بن مظاهر و خیلی دیگر از مردم خود را شیعۀ امام حسین معرفی میکردند و میگفتند: «ما امامی نداریم که به آن روی بیاوریم، شاید خدا ما را با تو جمع کند تا به حق روانه شویم.» [بحارالانوار، ج: ۴۴، ص: ۳۳۴] تا اینکه نامهای رسید که در آن «هانی بن هانی» و «سعید بن عبدالله حنفی» و چند نفر دیگر نوشتند:
«به حسین پسر امیرالمومنین از شیعیان او و شیعیان پدر او! مردم منتظر تو هستند، و جز تو را نمیخواهند. پس [به سوی کوفه] بشتاب! بشتاب! بوستانها آمادهاند، میوهها رسیدهاند، زمین [کوفه] پراز گُل و گیاه شده، درختان آراسته به برگوبار و شکوفهها شده است. پس اگر میخواهی [علیه یزید] قیام کنی به شهر [کوفه و به سوی مردم آن] بیا و ما در آمادگی کامل و مجهز در خدمت تو آماده شدهایم.» [الارشاد، ج: ۲، ص: ۳۳۴]
نامهها همگی نشان از همدلی مردم کوفه برای قیام لله داشت، تا جایی که از نامهها برمیآمد، از چهل هزار تا یکصد هزار کوفی برای یاری و فداکاری در رکاب امام حسین سلام الله علیه اعلام آمادگی کردند [درسوگ امیر آزادی؛ ص: ۱۰۹ ـ ۱۱۰] حجم نامهها و نوع درخواستها تکلیف را بر امام حسین سلام الله علیه تمام میکرد که پاسخ آنان را بدهد. اما امام علیه السلام فریب آنان را نخوردند و بدون مطالعه به آنان پاسخ ندادند و مصلحت دیدند که نمایندهای امین را برای بررسی اوضاع به کوفه گسیل دارند. به این دلیل در اقدامی حسابشده مسلم بن عقیل را که از یاران نزدیک و امین خود بود به همراه نامهای به سوی کوفه فرستادند.
پیش از آن به مسجد الحرام رفتند، و بین رکن و مقام نماز خواندند و پس از دعا و درخواست از حضرت حق برای توفیق به مسلم بن عقیل مأموریت میدهند که به مدینه برود.
پیش از سفر به وی فرمودند: چنان همت را بلند دار که شهادت را در خودت آشکارا ببینی و من از چهرۀ تو نشانۀ شهادت را مشاهده میکندم. و از امیدم به خداست که من و تو را به آنچیزی که هدفمان است، برساند و ما را به درجۀ قدرت شهادت بالا ببرد. آنگاه گریه کرد و مسلم را در آغوش گرفت و مسلم هم به گریه افتاد، گریه هر دو بلند بود. سرانجام مسلم با گریه از امام علیه السلام جدا میشود، جدایی از امام برای او خیلی سخت بود، زیرا عاشق و پابست او بود، اما قیام لله تکلیفی مهم است که باید با فرمان امام علیه السلام انجام بدهد. [حق و باطل؛ ص: ۳۸ ـ ۴۰]