نامۀ حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه به بزرگان بصره را خواندیم. اما عکس العمل آنان چه بود. فرستادۀ امام علیه السلام برای ابلاغ نامه به شیوخ بصره جناب «سلیمان» با کنیۀ «ابارزین» بود [اللهوف؛ ص: ۳۸] و وی نیز وظیفۀ خود را به کمال و تمام انجام داد. اما عکسالعمل دریافتکنندگان نامه ناامیدکننده بود و جلوههای قیام للنفس را نشان میداد. گروهی نامه را از دیگران پنهان کردند، یعنی نه تنها مردم قبیلۀ خود را از مفاد آن آگاه نکردند و به یاری امام لبیک نگفتند، اما از ترس، آن را پنهان کردند. گروهی با صراحت پاسخ منفی دادند و عذر تراشید، گروه سوم قول اطاعت دادند، اما در حد زبان و وعده متوقف شدند. آنان علاقه داشتند، امام علیه السلام را یاری کنند، اما آنقدر تعلل کردند که کار از کار گذشت.
تاریخ نام «یزید بن مسعود نهشلی» است که خود را برای یاری امام علیه السلام آماده کرد و حتی مردم را هم به همراهی خود برای پیوستن به قیام امام حسین علیه السلام دعوت کرد، اما تا خود را آماده کند، کار از کار گذشته بود و خبر شهادت امام حسین علیه السلام به او رسید و او فریاد به گریه بلند کرد، [همان؛ ۲۸ ـ ۴۳] اما چه سود؟ نباید در کارهای مهم تعلل کرد.
بدترین عکسالعمل را «منذر بن جارود» انجام داد، او که دخترش «بحریه» را به عقد ابن زیاد درآورده بود، به بهانۀ اینکه شاید نامه دسیسۀ عبیدالله بن زیاد باشد، نامه را گرفت و سلیمان را دستگیر کرد و نزد ابن زیاد فرستاد. وی که عازم حرکت به سوی کوفه بود، به محض اینکه نامه را خواند، دستور داد گردن سلیمان را بزنند. و به منبر رفت و مردم بصره را تهدید کرد و از هرگونه مخالفتی با یزید برحذر داشت. [همان، ص: ۴۴؛ مکاتیب الائمۀ علیهم السلام؛ ج: ۳؛ ص: ۱۳۲] مردم بصره هم که از حکومت پدر او خاطرۀ بدی داشتند، گوشهای اختیار کردند و از یاری امام علیه السلام خودداری نمودند.
این معنای قیام للنفس است که به ظلم و ستم تن میدهد، یا تطمیع میشود و با آن همراهی میکند، یا تهدید میشود و از ترس از حق کنارگیری میکنند و به یاری باطل میشتابد، یا تحمیق میشود و راه باطل را بر حق برمیگزیند و یا حق را میشناسد، اما تعلل میکند و از حق جا میماند.