در یادداشت پیشین دو بند از بندهای چهارگانۀ نامۀ امام حسین سلام الله علیه به بزرگان بصره را ملاحظه کردید. در این یادداشت بند سوم را ملاحظه میکنید و بند چهارم ـ بخواست خدای سبحان ـ در یادداشت دوازدهم.
بند سوم: «فَاستَأثَرَ عَلَینا قَومُنا بِذلِکَ، فرَضِینا وَ کَرِهْنا الفُرقَهَ، وَ أحبَبنا العافِیَهَ، وَ نَحنُ نَعلَمُ أنَّا أحَقُّ بِذلِکَ الحَقِّ المستَحَقِّ عَلَینا مِمَّن تَوَلَّاهُ، و قد أحسنوا وَ أَصلَحوا، وَ تَحَرَّوا الحَقَّ، فَرَحِمَهُم اللَّهُ، و غَفَر لَنا و َلَهُم» امام سلام الله علیه به غائلۀ سقفیه و حوادث ناگوار پس از آن اشاره میکنند و به صورت سربسته از تغییر رویکرد امت اسلامی از نور به ظلمت سخن میگویند، زیرا ولایت و امامت به خلافت تقلیل پیدا کرد، چارۀ کار برای اولیاء الهی صبر در برابر غصب خلافت بود: «اما قوم ما، بر ما سبقت گرفتند (و حکومت و خلافت را غصب کردند و ما را به ناحق کنار زدند و مردم هم در برابر آنها سکوت کردند یا رضایت دادند) و ما نیز (به ناچار) پذیرفتیم، زیرا تفرقه را ناخوش داشتیم و عافیت (سلامت دین و امّت اسلامى) را دوست داشتیم. در حالى که ما به یقین مىدانستیم از کسانى که بر این مسند تکیه زدند، سزاوارتریم. آنان [اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام] نیک رفتاری کردند و در جهت اصلاح امور حرکت کردند، و راه حق را رفتند، خداوند آنان را رحمت کند و ما و آنان را بیامرزد»
یک دنیا حرف در این فراز است، وقتی مردم ـ به هر دلیلی ـ نخواهند که راه حق را بروند، چارۀ کار سلم ـ یعنی سکوت همراه با روشنگری است، نه سازش با باطل ـ در این روش، امام علیه السلام در عین حالی که حق را تبیین میکند و سزاواری خود را بر مسند خلافت و امامتِ امت زا بیان میفرماید، و همچنین نشان میدهد که با باطل همراهی ندارد، اما برای حفظ کیان اسلام، در درون جامعه اختلاف و تفرقه نمیانداد و این همان روشی است که امیرالمومنین سلام الله علیه طی بیست و سه سال سکوت سخت داشتند و همین روشی است که امام حسن سلام الله علیه و امام حسین سلام الله علیه پس از صلح تحمیلی داشتند و اگر نبود خلافت یزید که اصل اسلام را برباد میدهد، این روش ادامه داشت.
امام علیه السلام تا اینجا حق را نشان دادند و دلیل سکوت خود را هم تبیین فرمودند. اما در بند چهارم فلسفۀ قیام خود را بیان میکنند.