در چند یادداشت گذشته تفاوت قیام لله و قیام للنفس را تبیین کردیم و اکنون به ادامۀ سیره و بیانات امام حسین سلام الله علیه در قیام الهی عاشوراء میپردازیم تا این تفاوت مشخصتر شود. اما یکی از اصول حرکتی قیام لله دعوت از مردم برای پیوستن به آن است. امیرالمومنین سلام الله علیه میفرمایند:
«طَلَبُ التَّعَاوُنِ عَلَى إِقَامَهِ الْحَقِّ دِیَانَهٌ وَ أَمَانَهٌ» [غرر الحکم، ص: 69] «درخواست یاری برای اقامۀ حق نشان دیانت و ادای امانت الهی است.»
بنابراین رهبران الهی باید مردم را برای همکاری فراخوانند تا بتوانند حق را اقامه کنند. یکی از مصادیق درخواست همکاری برای اقامۀ حق، نامهها و سخنرانیهای امام حسین سلام الله علیه در قیام لله خود است.
نمونۀ چنین نامههایی، نامۀ امام علیه السلام در مکه به روسای پنجگانۀ بصره و بزرگان آن دیار ـ مالک بن مِسْمَع البَکریّ، الأحْنَف بن قَیْس، المنذر بن الجارود، مسعود بن عمرو، قَیْس بن الهیثم، عمرو بن عبید اللَّه بن مَعمَر ـ است. [تاریخ ابن خلدون؛ ج: 3؛ ص: 29؛ تاریخ الطبری؛ ص: 358؛ مکاتیب الائمۀ علیهم السلام، ج: 3؛ ص: 128 ـ 134] امام علیه السلام در این نامه آنان را به کتاب خدا و سنت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم و اقامۀ حق فرا میخوانند. نامه اهمیت بسیاری دارد و در آن تقابل قیام لله و قیام للنفس کاملاً مشخص میشود. ما نامه را در چهار بند ارائه میدهیم:
بند اول: «أمَّا بَعدُ؛ فَإنَ اللَّه اصْطَفى مُحَمَّداً صلى الله علیه و آله على خَلْقِهِ، و أکرَمَهُ بنُبوَّتِهِ، و اخْتارَهُ لِرِسالَتِهِ، ثُمَّ قبَضَه اللَّهُ إلَیهِ، وَقَد نصَح لِعبادِهِ، وَ بلَّغَ ما أُرْسِلَ بهِ صلى الله علیه و آله.» امام علیه السلام در ابتداء آنان را به رسالت پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم توجه میدهند که علی القاعده مورد قبول آنان است: «امّا بعد؛ خداوند محمّد صلى الله علیه و آله را بر آفریدههایش برگزید و او را به پیامبرى خود گرامى داشت، و براى انجام رسالتش وى را انتخاب کرد، سپس او را به نزد خویش برد، در حالى که حقّ خیرخواهى بندگان را ادا کرده بود و رسالتش را به درستى ابلاغ نمود.»
بند دوم: «و کُنَّا أهلَه و أولیاءَهُ و أوصیاءَهُ، و وَرَثَتَهُ، و أحَقَّ النَّاسِ بمِقامهِ فی النَّاسِ» امام علیه السلام در ادامه خاندان نبوت را معرفی میکنند که شایستگی ادامۀ راه پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم، فقط مختص به آنان است: «ما خاندان او، [پیامبر خدا صلى الله علیه و آله و سلم]؛ اولیاء وی، اوصیاء او، و وارثان وی هستیم که شایستهترین مردم به جانشینى وى میباشیم.»
دو بند مذکور جایگاه امام حسین سلام الله علیه را برای اقامۀ حق و حکومت اسلامی را نشان میدهد، جایگاهی که متأسفانه ـ در ادامه نشان میدهند ـ غصب شده است. با پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عَالمی ظهور پیدا کرد که محور آن حق بود و این عَالم در تقابل کامل با جاهلیت داشت و ادامۀ این را تنها بر عهدۀ وارث آن حضرت یعنی ائمۀ اطهار سلام الله علیه است. به تعبیر دیگر امت اسلامی بدون رهبری امام معصوم یا امام عادل در حکم جاهلیت است که اشرار بر آن حاکم هستند و دین را به اسارت خود در آوردهاند. این مطلب از نامۀ مذکور استنباط میشود. در دو بند نخست حقانیت امام در ادامۀ مسیر نبوت تبیین میشود. و در ادامه از غصب آن و دعوت به آن سخن گفته میشود که در یادداشتهای بعدی به آن میپردازیم؛ ان شاء الله تعالی