اما منطق قران خلاف همۀ منطقهای بشری است، شما فقط برای خدا قیام کنید: فردی تا طاغوت نفس را به زمین بزنید و خدا را در قلب و جانتان جایگزین کنید که در حقیقت جان و قلب شما فقط با خدا آرام میگیرد. و جمعی که نظامهای طاغوتی را کنار بزنید و نظام الهی و اسلامی را حاکم کنید تا فقط خدا در اجتماع بشری حکومت کنند و ولایت خدا جریان داشته باشد. در هر دو صورت، باید ولایت خدا جریان داشته باشد: در جان ما و در اجتماع و جامعۀ ما.
بنابراین قیام ما یا لله است یا للنفس. قیام لله یا قیام للنفس از حیث وجودی و ماهوی باهم تفاوت دارند. قیام لله به پشتوانۀ الهی انجام میشود، اما پشتوانۀ قیام للنفس، قدرت مادی است، خیلی تفاوت است که کسی به قدرت خدا وابسته باشد و دیگری به قدرت اسلحه و امکانات مادی خود! نشانۀ قیام لله آن است که همۀ کارها خالصاً لله است، و ترسی از قدرتهای مادی نیست. اما قیام للنفس، با محاسبات مادی پیش میرود و ترس از قدرت دیگران و سازش در آن فراوان دیده میشود.
نمونۀ اعلای قیام لله در نهضت عاشورا است، که دو جنبۀ فردی و عرفانی و معرفتی و جمعی و اجتماعی در آن موج میزند. امام حسین سلام الله علیه به سوی حق و خدا حرکت کرد تا به دیدار دوست برسد و این یک جنبه از قیام حسینی سلام الله علیه بود. همچنین برای اقامۀ حق و دین خدا قیام کرد تا امت اسلام از انحراف بزرگی که کیان دین را میزند، رهایی یابد. و این منطق قرآن است که امام حسین سلام الله علیه در قیام الهی خود به ظهور رسانند و ما را هم به آن دعوت کردند و میکنند.
امام حسین سلام الله علیه یک نفر است، اما به بیان قرآن خود یک امت است، او امامی است که به تنهایی بار امت اسلام را برای تحقق حق به دوش کشید.
نمونۀ قیام للنفس را هم در افرادی چون عبدلله بن عمر، عبدالله بن زیبر، بنیامیه، ابن مرجانه، عمر به سعد و شمر و خواص و عوام کوفه میبینیم که چه جنایت عجبیبی را آفریدند. آری قیام حسینی ابدی است، زیرا هویت و ماهیت آن قیام لله است، و نفرین دشمنان و قاتلان وی نیز ابدی است، زیرا خواستند نور خدا را خاموش کنند و برای ابد از رحمت الهی دور شدند. این منطق قران و سنت الهی است و ما هم باید تکلیف خود را مشخص کنیم، حسینی هستیم، آیا عاشورایی و کربلایی هستیم، یا نفسانیت، ما را به زمین چسباننده و دنیا ما را فریب داده و شیطان بر ما تسلط پیدا کرده و قیام للنفس داریم!