تلاش کردیم چرایی قیام للنفس را تبیین کنیم، اما اکنون مناسب است که هویت قیام للنفس را روشن کنیم.
قیام للنفس نیز دو جنبه دارد: قیام للنفس فردی و قیام للنفس جمعی که لازم و ملزوم یک‌دیگر هستند. اما قیام للنفس فردی در حقیقت پرستش خود است: «أَ رَأَیْتَ مَنِ اتَّخَذَ إِلهَهُ هَواه» [فرقان: ۴۳] یعنی مبنای همۀ حرکت انسان، خودخواهی و نفسانیت اوست. قیام للنفس جمعی هم تحقق بسط نفسانیت انسان در روی زمین است، و آن همان اراده و خواست قدرتِ شر است که دنیای مدرن مصداق کامل آن است. همان که در آیۀ 5 سورۀ مبارکۀ غافر آمد که حق را پایمال می‌کنند و این کار را به وسیلۀ باطل انجام می‌دهند: «وَ جادَلُوا بِالْباطِلِ لِیُدْحِضُوا بِهِ الْحَق» حکومت آل ابوسفیان نمونۀ اعلای این قیام للنفس است، که در آن حکومت یزید نمونه‌ای است که همۀ جنبه‌های قیام للنفس را به تمام معنی نشان می‌دهد.
حکومت‌ و سیاست ها هم در قیام للنفس، جلوۀ و ظهور نفسانیت گروه حاکم بر مردم است. حرکت‌های اجتماعی و انقلاب‌ها نیز در این نگاه فرار از ستم‌گری به سوی ستم‌گر دیگر است. یعنی، سران انقلاب‌ها، قیام می‌کنند که حاکمان فعلی حق حکومت و ستم به مردم را ندارند، بلکه این حق ماست و مردم هم در این مسیر قربانی اختلافات دو جریان می‌شوند. به این دلیل ظالمی می‌رود و ستم‌گری دیگر جای او را می‌گیرد.
در حقیقت پایۀ قیام للنفس، منفعت شخصی است، هرکس به منفعت و سود  خود می‌اندیشد. و دل‌بستگی انسان هم فقط دنیاست، و جز دنیا و لذت‌های دنیویی را نمی‌بیند. به این دلیل همۀ کارهای آن‌ها از محتوا خالی و نمایشی بیش نیست، انگار انسان‌ها شو بازی می‌کنند تا خود را جلوه دهند و بالا ببرند. این برخلاف قیام لله است که همۀ کارها محتوای الهی دارد، بنابراین نورانی است. اما کارهایی که بر پایۀ اهداف مادی باشد، ظلمانی است و به هدف اصابت نمی‌کند.
یکی از نمونه‌های عینی قیام للنفس در تاریخ اسلام، قیام عبدالله بن زیبر علیه یزید است که او می‌خواست یزید نباشد و خودش حاکم جهان اسلام گردد. بنابراین قیام او، حکومت او جز بروز و ظهور نفسانیت او و خاندان زیبر نبود. نمونۀ دیگر ذلت عبدالله بن عمر است که به خود می‌اندیشد و خود را زیر نقاب زهد پنهان کرده است.

اوقات شرعی