در شماره پیشین نصحیت ابن عمر را خواندیم. این نصحیت مصداق بارز قیام للنفس است که برای حفظ جان خود، از وظیفۀ دینی دست برداشته میشود. وی تصریح میکند که چون یزید قدرت قاهر است و قدرت و ثروت در اختیار اوست و اکثریت مردم نیز با او بیعت کردهاند، علیرغم اینکه گمراه است، لازم است با وی بیعت شود. او برای اینکه امام حسین سلام الله علیه را بترساند، به سابقۀ دشمنی بنیامیه با خاندان پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم اشاره میکند و میگوید که بیم آن میرود که تو کشته شوی و گروی از مسلمانان هم قربانی شوند. یعنی عنصر تهدید را هم به کلام خود اضافه میکند، تا از این راه طرف مقابل خود را خام و رام کند. از سوی دیگر اشاره به کلامی از پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم که مستقیم شنیده است که حسین کشته میشود و اگر مردم دست از یاری او بردارند، به ذلت و خواری مبتلا میشوند، به جای اینکه به یاری امام حسین سلام الله علیه بشتابد، پیشنهاد سازش و بیعت با یزید را میدهد! [بینش و نگرش، ص: ۴۲ ـ ۴۳؛ به نقل از مقتل خوارزمی]
کلام وی نیازی به تحلیل زیاد ندارد، کلام تفسیرکنندۀ عینی قیام للنفس است که چگونه کسی که اسیر نفس خود است، دین را بازیچۀ دست خود میکند و هیچ ارزشی برای حق قائل نیست و هیچ ارزشی جز برای خود قائل نیست. قیام للنفس با سه عنصر تطمیع، تهدید و تحمیق لباس ذلت را بر جامعۀ بشری و امت اسلامی میپوشاند، تا جایی که ابن عمر سخن پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم را نقل کند و خلاف آن توصیه کند و عمل نماید.
اینجاست که به حکمت کلام امام علیه السلام به او پی میبریم که فرمود: «اتَّقِ اللَّهَ یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ وَ لَا تَدَعَنَّ نُصْرَتِی.» «ای ابا عبدالرحمان! تقوای الهی داشته باشد و یای مرا وامگذار!» [اللهوف، ص: ۳۲؛ مثیر الحزان؛ ص: ۴۱] اما او به کلام حکیمانۀ امام علیه السلام عمل نکرد و به محض ورود به مدینه طی نامهای با یزید بیعت کرد، و تا آخر به این بیعت ملتزم بود. او که حاضر نشد با امیرالمومنین سلام الله علیه بیعت کند، چون بنای امام علیه السلام بیعت به جبر نبود، اما وقتی زور معاویه و یزید را دید با دو آن بیعت کرد. بلکه اوج لذت او زمانی بود که شبانه ـ از ترس ـ به خدمت حجاج بن یوسف ـ خوانخوار عجیب تاریخ بشر ـ رسید تا با وی بیعت کند و با کمال خواری به او دستور داد پایم را ببوس و برو! آری نهایت قیام للنفس ذلت و خواری است و نهایت قیام لله عزت و شرف است.
***
مشق شب؛ کوتهنوشتههای سید سعید لواسانی
@ssdlavasani
