بحث ما در قیام لله حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه به اینجا رسید که حضرت روز سوم شعبان سال ۶۰ با گروهی از خاندان و اصحاب خود به مکه وارد شدند، سفری که تا هشتم ذیحجۀ همان سال ادامه یافت. طبعاً در مکه ملاقاتهایی با مردم و بزرگانِ شناختهشدۀ آن روز اسلام داشتند و آنان نیز حضرت را نصحیت میکردند. تاریخ برخی از این ملاقاتها را نقل کرده است. از جملۀ آنها، شرفیابین عبدالله بن عمر به محضر امام حسین سلام الله علیه و نصحیت دنیاطلبانۀ وی است. او ـ با اشاره به سازش گمراهان با یزید ـ دعوت به سازش کرد و از جنگ با یزید برحدز داشت. [اللهوف، ص: ۳۱] پیشنهاد فرمانبرداری از یزید و سرسپردگی به وی را داد، زیرا بر این باور بود که رویارویی با یزید فرجام خطرناکی خواهد داشت، بنابراین لازم است که از مخالفت و درگیری با وی بپرهیزد. [مثیر الحزان، ص: ۴۱]
بنابراین پیشنهاد او بیپروا و کاملاً مشخص است که اکنون که یزید قدرت و پول دارد، لازم است که با یزید سازش شود. ما در آینده سخنان وی و رفتار سیاسی او را که مصداق بارز قیام للنفس است، تحلیل میکنیم، ان شاء الله تعالی. اما در این مجال پاسخ امام علیه السلام را بیان کنیم.
امام علیه السلام در پاسخ وی به چند مطلب اشاره فرمودند، اول: «یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ مِنْ هَوَانِ الدُّنْیَا عَلَى اللَّهِ أَنَّ رَأْسَ یَحْیَى بْنِ زَکَرِیَّا أُهْدِیَ إِلَى بَغِیٍّ مِنْ بَغَایَا بَنِی إِسْرَائِیلَ» «ای ابا عبدالرحمان! آیا نمینداستهای که از کوچکی دنیا نزد خداوند آن است که سر یحیی بن زکریا را به یکی از تجاوزکاران و زشتکاران بنی اسرائیل هدیه دادند؟» این سخن هم پیشگویی است و هم اینکه دنیا آنقدر ارزش ندارد که تو مرا برای حفظ جانم تطمیع میکنی؟ حضرت یحیی پیامبر خدا بود و زشتکرداران با او چنین رفتار کردند، زیرا او برای دین خدا، حاضر به مماشات و سازش نبود. و من برای حفظ جان خودم حاضر به سازش نیستم و خطر را میپذیرم. زیرا اسلام مهمتر از جان آدمی است.
دوم: «أَ مَا تَعْلَمُ أَنَّ بَنِی إِسْرَائِیلَ کَانُوا یَقْتُلُونَ مَا بَیْنَ طُلُوعِ الْفَجْرِ إِلَى طُلُوعِ الشَّمْسِ سَبْعِینَ نَبِیّاً ثُمَّ یَجْلِسُونَ فِی أَسْوَاقِهِمْ یَبِیعُونَ وَ یَشْتَرُونَ کَأَنْ لَمْ یَصْنَعُوا شَیْئاً فَلَمْ یُعَجِّلِ اللَّهُ عَلَیْهِمْ بَلْ أَمْهَلَهُمْ وَ أَخَذَهُمْ بَعْدَ ذَلِکَ أَخْذَ عَزِیزٍ ذِی انْتِقَامٍ» [اللهوف، ص: ۳۱ ـ ۳۲؛ مثیر الحزان؛ همان] «آیا نمیدانی که بنی اسرائیل چنان پست شدند که بین طلوع فجر تا ظهر ۷۰ پیامبر را به شهادت رسانند و آنگاه در بازاهای خود نشستند و به خرید و فروش مشغول شدند، گویی هیچ اتفاقی نیافتاده است! خدا هم در عذاب آنان شتاب نکرد، بلکه به آنان مهلت داد و آنگاه از ایشان با قدرت انتقام ستاند.» این شبیهسازی بنیاسرائیل با وضع فعلی امت اسلامی، رازها در خود دارد که امت گنهکار مسلمان هم پا جای پای بنیاسرائیل گذاشته است.
سوم: «اتَّقِ اللَّهَ یَا أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ وَ لَا تَدَعَنَّ نُصْرَتِی.» «ای ابا عبدالرحمان! تقوای الهی داشته باشد و یای مرا وامگذار!» [اللهوف، ص: ۳۲؛ مثیر الحزان؛ همان] اما تو تلاش کند که از این امت گنهکار نباشی و با تقوا به مسأله بنگر و یاری مرا وامگذار! پاسخ امام علیه السلام نیاز به تحلیل دارد که در آینده به آن میپردازیم. ان شاء الله تعالی.