عمر اطرف گزارش ملاقات خود در مدینه با امام حسین سلام الله علیه را داد که او از قیام لله و عواقب آن نگران بود و امام علیه السلام در عین حالی که به عواقب آن علم داشتند، اما تصریح کردند که هرگز زیربار پستیِ بیعت با یزید نخواهند رفت و به این‌سان مسیر حرکت خود را برای وی تشریح کردند. اما دو نکته می‌ماند که باید نسبت به آن‌ها تأمل کرد:
نخست این‌که امام علیه السلام بیان کردند که کار به دنیا ختم نمی‌شود، تا شهادت را خسارت بدانیم، بلکه قیامت روز حساب است و حقیقت آن‌جا روشن می‌شود: «وَ لَتَلْقَیَنَّ فَاطِمَهُ أَبَاهَا شَاکِیَهً مَا لَقِیَتْ ذُرِّیَّتُهَا مِنْ أُمَّتِهِ وَ لَا یَدْخُلُ الْجَنَّهَ أَحَدٌ آذَاهَا فِی ذُرِّیَّتِهَا [اللهوف؛ ص: ۲۷] «و فاطمه علیها السلام پدرش را ملاقات می‌کند و از آن‌چه امت او به فرزندانش رواداشته‌اند، شکایت می‌کند و هیچ‌کس از آنان که فرزندان او را آزرده‌اند، به بهشت وارد نخواهد شد.»  اگر باور و یقین قلبی به قیامت باشد، هرگز از وظیفه و تکلیفی که خدا بر عهدۀ ما گذاشته است، دست برنخواهیم داشت. و این درس مهمی است که از کلام حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه برداشت می‌شود.
نکتۀ دوم که خیلی درس‌آموز است،  این‌که عمر اطرف با وجود عشقی که به برادر داشت؛ با امام علیه السلام همراه نشد؛ در حالی که باید چنین می‌کرد. چرا چنین شد؟ و چگونه بود که محبت او به برادرش، او را به تبعیت از امامش رهنمون نشد؟ زیرا بین محبتِ حسینی و عشقِ عاشورایی و کربلایی‌ تفاوت است که دومی شرایطی دارد:
اولاً نیازمند شناخت عمیق از موقعیت خود و هدف و مسیری است که باید برای رسیدن به هدف طی کرد؛ ثانیاً نیازمند باور و یقین قلبی است تا شناخت به دل آدمی بنشیند و او را به انتخاب صحیح رهنمون کند؛ ثالثاً نیازمند انتخاب درست است، تا در فرایند تکلیف جمعی برای قیام لله، راهی را که امام معصوم علیه السلام ترسیم می‌کند، طی کرد، درست همان کاری که حضرت ابوالفضل علیه السلام و زینت کبری سلام الله علیها کردند؛ رابعاً استقامت و پایداری در راه خدا را طلب می‌کند که تا پایان بر هدف ثابت قدم باشد و این‌ها کار هرکس نیست، و چه بسیاری که امام حسین سلام الله علیه را دوست دارند و برای مصائب ایشان گریه می‌کنند، اما راه سیدالشهداء و قیام لله، فقط عاشقان خاص و خالص را طلب می‌کند که تا آخر در خط امام پایدار بمانند. خوب دقت کنیم!

اوقات شرعی