امام حسین سلام الله علیه به کنار قبر مطهر پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم رفتند و تا صبح نزد قبر گریه کردند تا نزدیک صبح سرشان را روی قبر گذاشتند و خوابشان برد و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را دیدند که با تعدادی از فرشتگانی که دورتادور ایشان را گرفته بودند، نزد امام علیه السلام آمدند و او را به سینۀ خود چسبانند و بین دو چشم او را بوسیدند و به او فرمودند:
«حَبیبی یا حسینُ! کأنِّی أَراکَ عَن قَریبٍ مُرَمَّلاً بِدِمائِکَ، مَذبوحاً بِأَرضِ کَربلاء، بین عِصابَهٍ من أُمَّتی، وَأنتَ معَ ذلِکَ عَطشانُ لا تُسقى، وَ ظَمآنُ لا تُروى» «محبوب من! حسین جان! گویا میبینم که بزودی به خون خود آغشته میشوی؛ در زمین کربلاء سر از تنت جدا میکنند، و این کار را گروهی از گنهکاران امت من انجام میدهند، در حالی که تو تشنه هستی، و به تو آب نمیدهند و سیراب نمیکنند»
«وَ هُم فی ذلِکَ یَرجونَ شَفاعَتی، ما لَهُم؟ لا أَنا لَهُمُ اللَّهُ شَفاعَتی یَومَ القِیامَهِ. و ما لَهُم عِندَ اللَّهِ مِن خَلاقٍ» «باوجود این آنان به شفاعت من امید دارم! آنان را چه شده است؟ هرگز من روز قیامت آنان را شفاعت نمیکنم و در نزد خدا هم بهرهای ندارند.»
«حبیبی یا حسینُ! إنَّ أباکَ وَ أُمَّکَ و أَخاکَ قَدِموا علَیَّ وَ هُم إلَیکَ مُشتاقونَ، و إنَّ لَکَ فی الجَنَّهِ لَدَرجاتٌ لَن تنالَها إلَّا بالشَّهادَهِ» [مکاتیب الأئمه علیهم السلام؛ ج: ۳؛ ص: ۱۱۱] «محبوب من! حسین جان! پدر و مادر و برادرت بر من وارد شدهاند و آنان مشتاق هستند که دیدار تو هستند و برای تو در بهشت درجاتی است که جز با شهادت به آن نمیرسی.»
پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مسیر حرکت و قیام امام حسین سلام الله علیه را کاملاً روشن کردند که تو به مسیری میروی که پایان آن شهادت است و باید هم برای رسیدن به مقام قرب الهی و درجات والای قرب، این مسیر را بروی. زیرا گنهکاران بر امت اسلام حاکم شدهاند و اصل اسلام در خطر است. راه قیام لله کاملاً روشن میشود که سختیها و موانع دارد و باید در آن راه استقامت داشت.
این درس برای ما نیست که برای تحقق دین خدا بر روی زمین و مبارزه با دشمنان حق باید آماده باشیم؟ لازمۀ آمادگی، نچسبیدن به دنیاست، زیرا دلبستگی به دنیا مانع راه است، و ما را زمینگیر میکند. اما کسی که آمادۀ شهادت است، در انجام وظیفۀ الهی خود تا آخر ثابتقدم است، زیرا دنیا دل نبسته و آزاد است.
