مقصد ما قرب الهی است و مقصود ما معرفت شهودی الله است و ما مسافرانی هستیم که به سوی مقصد و مقصود روان هستیم و توشۀ ما هم تقواست. رعایت و عمل بدون چونوچرا به دستورات الهی و احکام شرع انور اولاً؛ مراقبت از قلب و درون خود که نفس بر ما حاکم نشود ثانیاً؛ فهم و درست معارف و حقایق الهی که از آن به معرفت شهودی تعبیر میشود ثالثاً؛ مسیر رسیدن به مقصد و مقصود است.
توضیح بیشتر اینکه انسان خلیفۀ خدا بر روی زمین است: «إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَهً» [بقره: ۳۰] معنای خلافت به آن است که او نقشۀ الهی بر روی زمین یعنی دین و شریعت الهی را درست فهم کند، و آن را باور کند، باوری قلبی که در آن خللی نباشد و به آن بدون چونوچرا عمل نماید. و این سه فقط در حوزۀ فردی نیست. بلکه مهمتر آن است که باید تلاش کنند تا دین ـ یعنی نقشۀ الهی ـ را روی زمین اجرایی پیاده سازد. این فرایند را قیام لله مینامیم.
نکتهای که در این بند لازم است بیان شود اینکه قیام لله حتماً در پیوند با ولی خدا و به امامت و رهبری وی انجام میشود، و هرکس سر خود نمیتواند قیام لله داشته باشد. به تعبیر دیگر محور قیام لله، ولی خداست و به امامت اوست که قیام لله فردی و قیام لله جمعی تحقق مییابد، او که در مقام مخلَصین است، حق را شهود میکند و دیگران با پیوند به او به سوی مقصد و مقصود رهسپار میشوند. او برای اقامۀ حق و تحقق مقاصد الله و اهداف الهی روی زمین قیام میکند و دیگران از وی پیروی میکنند و به امامت او برای اقامۀ دین قیام میکنند. به عبارت دیگر وصول به حق و اقامۀ حق وظیفۀ اوست و دیگران یاور او در تحقق اهداف اسلامی بر روی زمین هستند: «هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِین» [انفال: ۶۲]
بنابراین هرکس بخواهد بدون پیوند با ولی خدا ـ امام معصوم سلام الله علیه ـ مسیر تحقق اهداف اسلامی بپماید، قیام لله ندارد، بلکه قیام او للنفس است.
از اینجا وارد قیام امام حسین سلام الله علیه میشویم که مصداق تام قیام لله است که هجرت کبری و جهاد اکبر را بتمامه به منصۀ ظهور رساند و اسلام را برای همیشۀ تاریخ زنده کرد. و اینجهت قیام حضرت سید الشهداء بینظیر است و لازم است همۀ ما خود را با آن تطبیق دهیم.
