خطبۀ نخست
ما تنها به سوی خدا میرویم!
بسم الله الرحمن الرحیم
قرآن کریم به ما هشدار میدهد:
«وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا فُرادى کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُمْ» [انعام: 94]
«و همان گونه که شما را نخستین بار آفریدیم [اکنون نیز] تنها به سوى ما آمدهاید، و آنچه را به شما عطا کرده بودیم پشت سر خود وانهادهاید»
این هشداری سهمگین به ماست و خبر از حقیقت زندگی ابدی ما میدهد که با مرگ اولاً به پروردگار خود وارد میشویم: «وَ لَقَدْ جِئْتُمُونا» ثانیاً تنها و فقط و بدون یاوری به پروردگار عالم وارد میشویم، همانگونه که نخستین بار آفریده شدیم و به دنیا آمدیم: «فُرادى کَما خَلَقْناکُمْ أَوَّلَ مَرَّهٍ» ثالثاً هرچه هم در دنیا کسب کردیم، در همین دنیا وا مینهمیم، فرزندان؛ ثروت، مقام، مکنتی که در این دنیا به آنها مینازیم و برای به دستآوردن آن تلاش و کوشش میکنیم، همگی ازکار میافتند: «وَ تَرَکْتُمْ ما خَوَّلْناکُمْ وَراءَ ظُهُورِکُم» آیۀ شریفه نشان میدهد که ما در دنیا چقدر در حد خیال زندگی میکنیم.
برای توضیح بیشتر روایتی از پیامبر اعظم صلی الله علیه و آله و سلم برای شما بخوانم که مو را بر تن همگی ما راست میکند. میفرمایند: وقتی جنازه را بر دوش به سوی گورستان میبرند، او بالای سر نعش خود چنین مینالد:
«وَ هُوَ یُنَادِی یَا أَهْلِی وَ یَا وُلْدِی لَا تَلْعَبَنَّ بِکُمُ الدُّنْیَا کَمَا لَعِبَتْ بِی فَجَمَعْتُ الْمَالَ مِنْ حِلِّهِ وَ غَیْرِ حِلِّهِ ثُمَّ خَلَّفْتُهُ لِغَیْرِی» [بحارالانوار: 6/161]
«او به خانواده و فرزندان خود ندا میدهد: دنیا شما بازی نگیرد، همانگونه که مرا به بازی گرفت. من ثروت را از جامههای فاخر و غیر آن گردآوردم و همه را برای غیر خودم واگذاشتم.»
همۀ آن اموال و ثروت و قدرتی که به آن مینازید و ما را ازخدا غافل کرد و از نماز و معنویات باز داشت، بهگونهای که در نماز هم حواستان به دنیاتان بود، همه را رها کردم و تکوتنها به سوی پروردگارم آمدم! حالا ما هستیم و اعمالمان! برای خود و ابد خود، چه آوردهایم! چقدر دستمان پر است و چقدر خالی؟ آن روز، خیلی سخت است، حواسمان را برای آن جمع کنیم.
راه نجات
اما امام صادق سلام الله علیه ارائه راهکار نجات را برای ما بیان فرمودهاند:
«إِنَّا لَا نَعُدُّ الرَّجُلَ مُؤْمِناً حَتَّى یَکُونَ لِجَمِیعِ أَمْرِنَا مُتَّبِعاً مُرِیداً» [الکافی: 2/78]
«ما هیچکس را مومن نمیدانیم مگر اینکه در همۀ امور از ما تبعیت کند و هرچه ما بخواهیم، را اراده کند و انجام بدهد»
یعنی راه نجات ما، تبعیت از پیامبر خدا و اهل بیت عصمت علیهم السلام است و تبعیت هم تنها از راه تقوا به دست میآید: «أَلَا وَ إِنَّ مِنِ اتِّبَاعِ أَمْرِنَا وَ إِرَادَتِهِ الْوَرَعَ» «آگاه باشید هرکه بخواهد از فرمان و دستورات ما تبعیت کند، باید ورع داشته باشد.» یعنی باید از محارم الهی دوری کند، گناه را در ساحت جان و اعمال خود راه ندهد. و این یعنی تقوا.
برادر و خواهر نمازگزار! بنده و امثال را نبینید، ماها پر از خطا و اشتباه و گناه هستیم، بدانیم الگو و ملاک ایمان و عمل ما امیرالمومنین و امام زمان سلام الله علیهما و علی آلهما هستند، به آن بزرگواران تأسی و تمسک کنیم. ما سفر سختی در پیش داریم که دیر یا زود باید برویم که حتی دیرش هم زود است.
این سفر به سوی خداست و جز با ایمان درست و اعمال صالح و تقوا نمیتوان این سفر را رفت. حواسمان را جمع کند، دنیا و زینتهای ظاهری آن و این زندگی مادی ما را فریب ندهد و غافل نکند. تکتک اعمال تحت نظر خداست، بهویژه از حق الناس راه فراری نداریم، مگر اینکه به خدا پناهنده شویم و راهش هم تقواست، تقوا هم یکی پیروی محض از دستورات خدا و دین، و خضوع در برابر خدای سبحان و دوری از اوهام و بازیهای دنیا که فرمود: «وَ ما هذِهِ الْحَیاهُ الدُّنْیا إِلَّا لَهْوٌ وَ لَعِبٌ» [انعام: 32] دنیا ما را غافل نکند. خودمان را بازی ندهیم، نفسمان و شیطان ما را بازی ندهد. امام عزیز ما کلامی نورانی دارند، خوب گوش کنیم:
«شما خیال نکنید تا آخر عمر بتوانید با ریاکاری کارتان را درست کنید… نمیتوانید بالاخره کشف میشود فساد! خب فرض کنید توانستید؛ چند سال با ریا و تزویر و با فحش به مردم زندگی میکنید؟ صدوبیست سال؟ حالا صدوبیست سال در میان ما نیست…فرض کنید یک زندگی مثل هارون الرشید! صدوبیست سال در مقابل غیرمتناهی چه نسبتی دارد؟ بعدش غیرمتناهی معذبید!…بترسید از آتش…مهذب کنید خودتان را!» [صحیفۀ امام: 2/25 ـ 26]
خطر به ما خیلی نزدیک است، و باید توبه کنیم و توبه هم به لفظ نیست، بلکه حقیقت توبه، پشیمانی است. قلب ما از کردههای خودمان پشیمان شود، و این سخت است و کار و تمرین و ممارست میخواهد. از غیبتها که کردهایم، از حسادتها، از اینکه مردم را اذیت کردیم، از اینکه حق الناس برگردنمان است، از حقوق خدا سبحان که بر گردنمان است. و آنگاه با تقوا این حالت توبه و پشیمانی را مستحکم کنیم و برای تدارک خطاها و گناهان خودمان تلاش و کوشش کنیم. ما ابد در پیش داریم و به ما نزدیکتر از آن است که فکرش را بکنیم! آنگاه تک و تنها به پیشگاه پروردگار عالَم وارد میشویم، نگران ابد خودمان باشیم.
خطبۀ دوم
بسم الله الرحمن الرحیم
جهاد سازندگی
یک کلمه دربارۀ جهاد سازندگی عرض کنم که از برکات انقلاب اسلامی بود که به فرمان امام عزیزمان تشکیل شد و در روستاها و سازندگی روستاها و در دفاع مقدس خیلی خدمت کرد، اما متأسفانه با یک تصمیم نادرست با وزارت کشاورزی ادغام شد. الان اگر از روستائیان لواسان و بومیها از نام جهاد بپرسید، نام آن مترادف با تخریب و تبعیض است، تخریب خانههای بومیها و بیتوجه به ساختوسازهای قارچگونۀ ویلاهای لاکچری! و این خیلی نارواست. امیدوارم مجدد جهاد سازندگی با هدف اولیه که امام بزرگوار ما برای آن تعیین کردند به عنوان نهادی انقلابی احیاء شود.
سه جریان: تحولخواهی یا انقلابی، افراطی و تفریطی
بنده در این خطبه یک مطلب اساسی را میخواهم مطرح کنم و آن بحث تحولخواهی در کلام امام حکیم ماست که در چهاردهم خرداد امسال ایراد کردند و چون نماز جمعه تعطیل بودد، نتوانستیم آن را به بحث بنشینیم. بنده در این خطبه فقط به یک بُعد از ابعاد مهم آن اشاره میکنم.
رهبر عزیز ما در روز چهاردهم خرداد از تحولخواهی و بلکه سرعت تحول سخن گفتند. در مقابل این مفهوم که مصداقاً مرادف با انقلابیگری است، ما با دو خط انحرافی مواجه هستیم به نام افراطیگری و تفریطگرایی.
امام بزرگوار ما مظهر تحولخواهی و تحولآفرینی بودند، به این دلیل هم توانستند انقلاب اسلامی را در کشوری که به ظاهر مرده بود و مردمی که زیربار استعمار و استبداد خمود شده بودند، به وجود آوردند. مبنای تحولخواهی و تحولآفرینی و روحیۀ انقلابی ایشان هم قیام لله و این آیۀ شریفه بود که «قُلْ إِنَّما أَعِظُکُمْ بِواحِدَهٍ أَنْ تَقُومُوا لِلَّهِ مَثْنى وَ فُرادى» [سبأ: 46] بنده طبعاً به بخشی از موضوع مهم مذکور توجه میدهم.
یکی از روحیاتی که امام داشتند و از تحولخواهی ایشان نشأت میگرفت، روحیۀ مطالبهگری بود، اصلاً امام با خمودگی و وادادگی و سکوت دربرابر ستم و فساد سازگار نبود و همین روحیه را به ملت تزریق کردند و همین روحیه مبدأ انقلاب اسلامی ایران شد. اما در مقابل نگاه امام، دو نگاه افراطی و تفریطی بود؛ گروهی میگفتند که باید حرکتهای مسلحانه و شدید انجام داد تا رژیم را ساقط کرد، عمدۀ این روحیه در نیروهای چپ بود، و گروهی میگفتند: باید با نظام شاهنشاهی ساخت و در درون آن اصلاحاتی به وجود آورد.
گروه اول به تحولآفرینی اعتقادی نداشتند تا مردم را با خود همراه کنند و به مردم عزت نفس، اعتماد درونی بدهند و کلاً راهشان از ملت جدا بود و بلکه مردم را به حساب نمیآوردند و گروه دوم که ملت را به هیچ میگرفتند و معتقد بودند که باید با غرب و آمریکا و اروپا و شاه و دستگاه حاکم ساخت و با فشار غربیان، در کشور اصلاحاتی انجام داد. پس از انقلاب هم این سه جریان تحولخواهی که معنای دیگری آن انقلابیگری است و افراط و تفریط وجود دارد.
عدالتخواهی، افرط و تفریط
یک مثال دربارۀ همین مفهوم عدالتخواهی عرض کنم. ما در عدالت سه موضع میتوانیم داشته باشیم؛ گروهی با موضع انقلابیگری به عدالت مینگرند، زیرا آن را هدف میانی و راهبردی انقلاب اسلامی میدانند و همانگونه که رهبر حکیم ما در پیام مجلس فرمودند، معتقدند ما در این جهت عقب ماندهایم و باید به جریان عدالت سرعت ببخشیم و نگاهی تحولی به آن داشته باشیم تا انقلاب اسلامی به اهداف خود برسد. آنان یکی از مقدمات و زمینههای تحقق دولت اسلام را تحقق عدالت اجتماعی و مبارزه با فقر و تبعیض و فساد میدانند. عدالتخواهی آنان ریشه در انقلاب و نگاه توحیدی اسلام و قرآن دارد و پایۀ حرکت عدالتخواهانۀ آنان «قیام لله» یعنی همین مشخصۀ مکتب امام است. همچنین شاخصۀ عدالتخواهی آنان، ضرورت تحقق اهداف اسلام و انقلاب اسلامی و نارضایتی از وضع موجود و و عدم اکتفا به آن و امید به آیندۀ روشن است، در حقیقت عدالتخواهی آنان موجب ترویج امید در کشور و میان مردم میشود و مسیر پیشرفت کشور و تحقق اهداف انقلاب را باز میکند.
در مقابل گروهی نگاه افراطی دارند و به اسم عدالت، پایۀ نظام اسلامی را میزنند. نگاههای آنان عمدتاً مارکسیستی است و با اسلام فاصله دارد. آنان معرفت و اندیشۀ خود دربارۀ عدالت را از مبانی و اندیشه و احکام اسلامی نمیگیرند، بلکه به تعبیر حضرت امام غربزده و شرقزده هستند و طبعاً نسبتی درستی با انقلاب اسلامی ندارند و عدالتخواهی آنان به افراط میرود. مشخصۀ آنان ناامیدی و ترویج آن در میان مردم است، آنان در حقیقت عدالتخواه نیستند، بلکه در خدمت مفسدان قرار دارند. کشوری مثل ایران که به برکت نظام جمهوری اسلامی به پیشرفتهای بسیاری رسیده است که قابل انکار نیست، همچنین ظرفیتها و قابلیتهای بسیاری هم دارد که باید بالفعل بشود و راه آن هم تلاش و کوشش همهجانبه با روحیۀ امید است، اما آنان این واقعیت مهم را نادیده میگیرند، یا عمد دارند که نادیده بگیرند و انکار کنند.
در نتیجه ـ بعمد یا از روی جهالت ـ آنان فساد را بزرگ میکنند و از هر موضوعی بهانهای برای ترویج ناامیدی میتراشند. آنان درست در زمانی که مبارزه با فساد نتیجه میدهد و مفسدان به میز محاکمه کشیده میشوند، شروع به دادوفریاد میکنند که مبارزه با فساد در کشور وجود ندارد و اینها همه نمایشی است یا چرا به فلان موضوع و مسأله نمیپردازید. و اینگونه جامعه را به سوی ناامیدی میکشانند.
گروه سوم کسانی هستند که به اسم حفظ نظام یا نگاههای جناحی یا سادهاگارانه و سهلاندیشانه و سهلانگارانانه جریان عدالتخواهی را نقد میکنند و ناروا میدانند، آنان محافظهکارانی هستند که به اسم انقلابیگری، انقلاب را به مسلخ میبرند. امروز میبینیم برخی عدالتخواهی را نقد میکند. بنده هم معتقدم که جریان عدالتخواهی نیاز نقد همهجانبه و درست است، اما انحراف اینجاست که برخی که در برابر فساد پیشآمده سکوت کردند و با سکوت خود به جریان فساد کمک کردند، و در اصل یک پای بیعدالتی و فساد و فقر و تبعیضی هستند که چون میوۀ کرمزده در درخت پربار انقلاب و نظام اسلامی خودنمایی میکند. الان هم به انتقاد از عدالتخواهی میپردازند، این نقد نیست، بلکه دفاع از سکوت و تسامح خودشان است.
آری کسانی میتوانندعدالتخواهی و عدالتخواهان را نقد کنند و سره را از ناسره و انقلابیگری و عدالتخواهی علوی را از افراط تمییز بدهند که خودشان دچار تفریطِ سکوت و بیعملی و دفاع از مفسدان نشده باشند وگرنه سخن آنان بهرهای از صداقت ندارد.
خیلی جاها آنان به اسم مبارزه با افراط در عدالت، با خود جریان عدالت و عدالتخواهی مبارزه کردند و میکنند، بهگونهای که حتی برای توجیه نگاه نادرست و سکوت نادرست خود، مجبور میشوند که تاریخ را تحریف کنند و خوارج را عدالتخواه بنامند! مشخصۀ آنان طبیعینشاندادن فساد و ناامیدی از طلب عدالت است. بنظر بنده این دو گروه افراطیون و تفرطیون در یک جبهه هستند و علیه حرکت تحولی انقلاب اسلامی میجنگند.
حالا این یک مثال بود و تفاوت انقلابیگری و تحول را با دو جریان افراط و تفریط در موضوعات و مسائل دیگر هم میتوانیم ببینیم، در مسألۀ مهم کارآمدی، در معیشت، تولید ملی، جوانگرایی، استقلال، تحول علمی، تحول علوم انسانی، فرهنگ و مظلومیت آن و خیلی مسائل دیگر هم دو جریان افراط و تفریط در مقابل تحولخواهی انقلاب قرار دارند.
نیاز به تحول با نگاه انقلابی
بنابراین ما نیازمند تحول با نگاه انقلابی در جهت اهداف و آرمانهای انقلاب اسلامی هستیم، بلکه نیازمندیم سرعت تحول ایجاد کنیم و در این جهت توجه به فضای اجتماعی و تجربۀزیستی چهل و یکسالۀ پشت سر و مولفههای فرهنگی و فضای مجازی و حضو فعالانه و عالمانه و آگاهانه در این فضاها ضروری است.
شهید سلیمانی مصداق بارز انقلابی طراز اسلام و مکتب امام بود که از هرگونه افراط و تفریط دور بود، اتفاقاً به این دلیل است که مردم اینچنین از وی استقبال کردند، اما برخی از دوستان ما هنوز که هنوز است، نسبت به ایشان دیدگاههای افراطی و تفریطی دارند.
تداوم روحیۀ تحولخواهی
اما نکتۀ مهم دیگر آن است که برای تداوم انقلاب اسلامی نیازمندیم که روحیۀ تحولخواهی را تداوم بخشیم تا دچار افراط و تفریط، و کارهای سطحی یا تحجر نشویم.
برای مثال وقتی ما از عدالت سخن میگوییم، هر سطح از عدالت را که به دست آوردیم، نباید به آن بسنده کنیم، بلکه باید حرکت مستمر در جهت عدالت مهدوی داشته باشیم، یعنی به داشتهها خود راضی نشویم و باید هر روز بهتر از دیروز بشویم، هم در عدالت فردی و هم عدالت جمعی جلوتر برویم، وگرنه دچار تحجر میشویم و با فساد در هر سطحی مقابله کنیم، هم فساد فردی، هم فساد جمعی و هم فساد مالی و اداری و سیاسی.
در مقولۀ علم، کارآمدی، تولید، اقتصاد دانشبنیاد و همۀ مسائل این حکم جاری است. ما همواره باید جلوتر برویم و هرگز عقب ننشینیم، بلکه به وضع موجود قانع نباشیم. اینجاست که سخن از سرعت تحول پیش میآید. به فرمودۀ رهبر حکیم خود باید «میل به شتابگرفتن و سرعتداشتن در حرکت و جهش در حرکت و اجتناب از تحجّر» داشته باشیم، این معنای درست تحول است، باید از «پافشاری بر مشهورات غلط» اجتناب کنیم تا در دام تفریط نیفیم که برای مثال برای حفظ نظام، نسبت به هر تخلف و فساد و ظلمی محافظهکاران برخورد کنیم، یا در کارهای بزرگ بگوییم نمیتوانیم و باید به غربیان متوسل شویم!
اما برای اینکه به دام افراط نیفتیم، نیازمند پشتوانۀ قوی فکری هستیم، وگرنه حرکت ما نه تنها تحول نیست، بلکه سطحی است، و به ضد خود تبدیل میشود. همین مسألۀ عدالت و تحول و سرعت تحول در آن بدون مبنای فکری و معرفتی اسلامی و فقه و شریعت محمدی صلی الله علیه و آله و سلم امکان ندارد. ما باید عدالت را بر پایۀ اندیشۀ ناب اسلامی بشناسیم، آن را در جغرافیای احکام اسلام و مقررات و قوانین اسلامی و فقه جستجو کنیم و آن را مطالبه کنیم و تحقق بخشیم. این خط و راه امام و مکتب امام است و امام خامنهای هم همین مسیر را میروند.
بنابراین برای تحول و روحیۀ انقلابی باید هم مایۀ و پایۀ معرفتی خودمان را مستحکم و عقلانی کنیم و هم پایۀ ایمانی خودمان را متین و مستحکم کنیم و خلاصه عقل و قلب خود را ـ همچون امام عزیزمان ـ در این مسیر با علم و معرفت دینی و ایمان و تقوا الهی نورانی و محکم کنیم.
حرف زیاد است، اگر عمری بود در وقتش بحث بیشتری خواهم کرد، ان شاء الله تعالی.