شرح کوتاه دعای هفتم صحیفۀ سجادیۀ
توضیح:
بخواست خدای متعال دعای هفتم صحیفۀ سجادیه را بیانگر عرفان ناب است و در رویدادهای مهم و سخت خواننده میشود و امام خامنهای «حفظه الله تعالی» توصیه کردند، مومنان آن را بخوانند، ترجمه و شرح کوتاه داده میشود تا برادران و خواهران مومن بیشتر از مفاهیم والای آن بهره ببرند.
اینک بخش ششم ارائه میشود که فراز چهارم و پنجم دعاست.
فراز چهارم: بارگران بر دوش من!
وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ، وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ. وَ بِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ وَ بِسُلْطَانِکَ وَجَّهْتَهُ إِلَیَّ
ترجمه
و اى پروردگار من! رویداد گرانباری بر من فروآمده که سنگینی آن مرا درهم شکسته است، و رنجشی بر من روى آورده که سنگینی آن مرا ناتوان کرده است، و این بار گران را تو به قدرت خویش بر من وارد کردی و به فرمان خود، به سوى من روانش ساختى.
شرح
«تکأد» به معنای بارشدن و بهرنج انداختن است و «تَکأَدَنى الأمْرُ» به معنای آن است که کار بر من مشقتآور شد، و موجب مشقت و سختی و درهمشکستی من شد. [لسان اللسان: 2/437] «وَ قَدْ نَزَلَ بِی یَا رَبِّ مَا قَدْ تَکَأَّدَنِی ثِقْلُهُ» پروردگار من! بر من دشواریی نازل شده که گرانباری آن بر دوش من سنگینی میکند و موجب مشقت و رنجش و محنت و آزار من شده است و سنگینش مرا از پا درآورده است.
«وَ أَلَمَّ بِی مَا قَدْ بَهَظَنِی حَمْلُهُ» و باری سنگین بر گُردۀ من آمده که مرا ناتوان و وامانده کرده است. این دردی جانگاه است که نمیتوانم با آن کنار بیایم و تاب و توانی بر من باقی نگذاشته است.
«وَ بِقُدْرَتِکَ أَوْرَدْتَهُ عَلَیَّ» و این بارگران را تو با قدرت خود بر من نهادی؛
«وَ بِسُلْطَانِکَ وَجَّهْتَهُ إِلَیَّ» و به فرمان و تسلط تو به سوی من روان ساختی.
رویدادهایی در زندگی ما رخ میدهد که چنان بر ما سنگین میآید که بهطور کامل انرژی ما را میگیرد و توانمان را ناتوان میکند، این بلاها موجب فشارهای بیرونی چون فشارهای اقتصادی، اجتماعی و امثال آن میشود، چنانچه «کرونا» بسیاری از فعالیتهای اقتصادی و کسبوکارهای مردم را مختل کرده و فعالیتهای علمی و مدارس و دانشگاهها را تعطیل کرده است و زندگی روزمرۀ مردم را مختل نموده است و چه افرادی که میشناسیم، براثر آن ازدنیا میروند و غم ازدستدادن آنها بر رنجها و سختیها میافزاید. و از آن مهمتر موجب فشارهای درونی و روانی میشود و ترس و ناامیدی و خستگی بر دل و جان ما حاکم میشود، بهگونهای که توان برونرفت از فشارها ناممکن میشود. اما مومن میداند که این سختیها و بلاها از قدرت الهی و سلطنت او نشأت گرفته است و خدای حکیم خیر بندگان را میخواهد و برای برونرفت از آن باید به خدای متعال متکی بود.
فرار پنجم:
فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ، وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ، وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ، وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ، وَ لَا مُیَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ، وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ.
ترجمه
پس، آنچه وارد کردی، هیچکس برندارد، و آن چه بر من روانش ساختى، بازگردانندهاى ندارد، و هر درى که بستنی، کس نگشاید، و درى که بگشایى، کس را نتوان آن را بست، و آنچه را که دشوار سازى، کسی آسان نکند، و آنکه را خوارش کنى، یارىدهندهاى نیست.
شرح
من میدانم در جهان همۀ موجودات هیچکاره هستند و اصلاً هیچند تا بخواهند مشکل و کار مرا حل بکنند، و در مقابل قدرت و ارادۀ تو بایستند: «فَلَا مُصْدِرَ لِمَا أَوْرَدْتَ» رویدادی ناگورایی را که تو حاضر کردی، کسی توان ندارد آن را برگرداند.
«وَ لَا صَارِفَ لِمَا وَجَّهْتَ» و آنچه را تو به سوی ما روان کردی، هیچ برگرداندهای ندارد.
«وَ لَا فَاتِحَ لِمَا أَغْلَقْتَ» دری را که توبستی، گشایندهای نیست.
«وَ لَا مُغْلِقَ لِمَا فَتَحْتَ» و دری که تو گشودی، کسی را توان بستن آن نیست.
«وَ لَا مُیَسِّرَ لِمَا عَسَّرْتَ» آنچه را تو دشوار ساختی، آسانکنندهای نیست.
«وَ لَا نَاصِرَ لِمَنْ خَذَلْتَ» و آنکه را تو خوار کردی، یاوری نباشد.
خلاصه هر راهی جز راه تو بسته است و قدرت فقط در دست توست و ارادۀ توست که در جهان جاری و ساری است. کسی را قدرت نباشد که مانع تو شود و سر راه تو را بگیرد، و آنچه را تو اراده کردهای، خلاف آن بکند و ارادۀ خود را حاکم نماید.
درها به ارادۀ تو بسته یا گشوده میشوند و دیگران در آن نقشی ندارند و دشواریها و خواریها و ذلتها بسته به ارادۀ تو هستند و کسی نیست که سختیها را آسان کند و کسی را که تو ذلیل کردهای، یاری نماید. خلاصه همۀ هیچ هستند:
دنیا همه هیچ و اهل دنیا همه هیچ ای هیچ برای هیچ بر هیچ مپیچ
قرآن کریم میفرماید: «إِنْ یَنْصُرْکُمُ اللَّهُ فَلا غالِبَ لَکُمْ وَ إِنْ یَخْذُلْکُمْ فَمَنْ ذَا الَّذِی یَنْصُرُکُمْ مِنْ بَعْدِهِ» [آلعمران: 60] این معرفت توحیدی است که در جامعۀ اسلامی و انسانی که در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت سلام الله علیهم تربیت شده است، وجود دارد و جز به خدا پناهنده نمیشود و سببسازی و سببسوزی را هم از خدا میخواهد و رفع گرفتاریها و دشواریها را از خدا درخواست میکند. و خود را هم مأمور خدا میداند که مکلف است که براساس دستورات او عمل کند.