پیشگفتار
بحثی که ـ با حمد و ستایش الهی و درود بر خاتم پیامبران و خاندان پاکش ـ آغاز میشود، نگاهی به جربان ولایت الهی بر توجه به تفسیر سورۀ مبارکۀ کهف است. پیش از ورود به آن لازم است، دو بحث مقدماتی را به عنوان مدخلی برای ورود به بحث مطرح کنیم.
سورۀ مبارکۀ کهف مقدمات و آیۀ نخست
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً (1)
مقدمۀ نخست:
جو و فضای سورههای قرآن
قرآن متن اسلام است که هیچ حاشیهای در آن نیست، چنانچه دوران پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» هم متن ـ بیحاشیۀ اسلام ـ است. بنابراین ضرورت دارد که در قرآن و دوران پربرکت زندگی خستگیناپذیر حضرت رسول اعظم «صلی الله علیه و آله و سلم» تدبر شود، تا ما که بناداریم دولت و جامعۀ اسلامی را مبتنی بر قرآن پایهگذاری کنیم، نقشۀ راهی متقن در اختیار داشته باشیم. برای روشنشدن مطلب، لازم است که مختصری دربارۀ جو و فضای کلی سورههای قرآن سخن بگوییم.
موضوع، محور، هدف قرآن
قرآن کتاب الهی که از مبدأ هستی بر قلب نازنین پیامبر اعظم «صلی الله علیه و آله و سلم» نازل شده است، کتابی است که برای بشر وضع شده است، یعنی موضوع آن بشر است: «لَقَدْ أَنْزَلْنا إِلَیْکُمْ کِتاباً فِیهِ ذِکْرُکُم» [انبیاء: 10] و محور آن «معرفت الله» است و هدف آن هم هدایت بشر به طور عام «هُدىً لِلنَّاس» [بقره: 185] و مومنان به طور خاص است: «هُدىً لِلْمُتَّقِین» [بقره: 2] و تحقق مقاصد الله روی زمین است: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْط» [حدید: 25]
و این چهار امر را در همۀ سورههای قرآن میتوان مشاهده کرد. در واقع هدف اصلی قرآن آن است که انسان و جامعۀ انسانی را بر محور باور به خدا بسازد، زیرا دلبستگی به خدا که برآمده از معرفت ناب است، توانی به انسان میبخشد که پشتوانۀ عمل او در همۀ شرایط است، به ویژه شرایط بحرانی و سختی که برای تحقق اهداف اسلامی بر روی زمین لازم است، پیموده شود. و قرآن چنین معرفت والای به مسلمانان میدهد که در سختی و آسایش تنها به خدا توجه کنند و هیچگاه اسیر مطامع زودگذر دنیویی نشود، بلکه همواره قرب خدا را بجویند.
سورههای مکی و مدنی
اما در تقسیمبندی کلی سورههای قرآن به دو دستۀ سورههای مکی و مدنی تقسیم میشوند. منظور از سورههای مکی سورههایی هستند که از بعثت نبوی تا هجرت ـ به مدت 10 سال ـ نازل شدهاند و مقصود از سورههای مدنی سورههای هستند که از بدو ورود رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» به مدینه تا پایان عمر پربرکت ایشان ـ به مدت 13 سال ـ فروفرستاده شدهاند.
اما برخلاف تصور برخی ملاک تقسیم سورههای مکی و مدنی؛ آن نیست که سوره در شهر مکه یا مدینه نازل شده باشد، بلکه با توجه به اینکه دورۀ پیامبری حضرت رسول اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» به دو دورۀ بعثت تا هجرت و هجرت تا رحلت تقسیم میشود، که دورۀ بعثت شهر مکه و دورۀ هجرت شهر مدینه مرکز اصلی فعالیت آن حضرت بوده است، سورههای قرآن به این دو نام خوانده میشوند. بنابراین اگر آیهای در دوران هجرت؛ در مکه نازل شده باشد، ـ مثل آیات حج الوداع ـ این آیات مدنی محسوب میشوند، زیرا معیار سورههای مدنی را دارند.
مشخصۀ سورههای مکی
اما پرسش مهم آن است که مشخصۀ اصلی این دو چیست؟ به نظر میرسد که مشخصۀ اصلی سورههای مکی انسانسازی برای نهضت جهانی اسلام است. بعثت نبوی فرصتی بیمانند برای بشر است که همۀ استعدادهای انسانی خود را شکوفا کند و این فرصت با قرآن مهیا میشود و سورههای مکی این فرصت را در اختیار بشر میگذارند.
پیامبر اعظم «صلی الله علیه و آله و سلم» در زمان اقامت در مکۀ معظمه و تا پیش از هجرت به مدینه و تأسیس نظام و دولت اسلامی؛ در مرحلۀ نخستین بعثت یعنی انقلاب اسلامی بودند و همۀ تلاش ایشان هدم نظام کفر و شرک و مبارزۀ بیامان با سلطۀ جاهلیت بر جان بشر بود.
در حقیقت با بعثت نبی اکرم صلی الله علیه و آله و سلم عالَمی جدید پیریزی شد که بر پایۀ ولایۀ الله است و بشر از ظلمات دوران طاغوت و جاهلیت به نورانیت عالَم الهی سوق میدهد و قرآن نسخۀ عالَم الهی است. اما در دورۀ نخست نبوت پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم، ـ از بعثت تا هجرت ـ تلاش برای تحقق عالَم الهی است و این با تربیت انسانهای طراز این عالَم ممکن است. و دورۀ دوم ـ از هجرت تا شهادت ـ دورۀ تثبیت عالَم الهی است که آن با تحقق نظام و جامعۀ اسلامی تا رسیدن به تمدن اسلامی میسر است.
مشخصۀ دوران جاهلیت؛ فساد و ستم اشباعشده و دشمنیها و خباثتهای انسانهای حیوانصفت با حق و حقیقت است که فضای دوران جاهلیت جزیرۀ العرب به ویژه جامعۀ مکه را پرکرده بود، و قرآن کریم با توحید ناب و نفی عبودیت غیرخدا این دوران تیره را به دوران نورانی اسلام تبدیل کرد. روح توحید آن است که انسان غیرخدا را نپرستد، و همۀ قید و بندهایی که به دور بشر بسته شده است، گسسته گردد، در این صورت است که حقیقت اسلام ناب و رستگاری حقیقی رخ مینماید که دنیا و آخرت بشر را تأمین میکند. و سورههای مکی این روح را در انسانها زنده میکند.
بنابراین محور اصلی سورههای مکی «تبلیغ الی الله و معرفی ذات اقدس حق تعالی و معرفی اسلام» [صحیفۀ امام؛ 2/410] و اصول باورهای ایمانی و خطوط کلی اخلاق الهی است تا انسانها را بسازد، [همان؛ 4/319] انسانهایی که آمادۀ کارهای سخت مراحل بعدی و پیادهکردن نقشۀ الهی بر روی زمین باشند. اما ولایت الهی و عالَم وجودی الهی تا قیامت پابرجاست و نیاز به انسانسازی امری مستمر و همیشگی دارد. ازاینرو بعثت، امری همیشگی است که تا قیامت حضور پیشبرنده و پیشرونده دارد، و تا قیامت این سورهها زنده هستند و جان انسانها را در همۀ مراحل حرکت به سوی خدا هدایت میکنند.
مشخصۀ سورههای مدنی
پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» به محض ورود به مدینۀ منوره نخستین حکومت اسلامی بر مبنای قرآن کریم را پایهگذاری کردند، [صحیفۀ امام؛ 15/12] بنابراین سورههای مدنی مبین اسلام، در مرحلۀ نظامسازی تا جامعهسازی هستند تا امت اسلامی حول قرآن و ولایت شکل بگیرد. به این دلیل علاوه بر اصول باورهای ایمانی و اخلاقی؛ دربارۀ احکام به تفصیل بحث شده است، و دشمنشناسی عمیقی ارائه داده است تا جامعۀ اسلامی در شکلگیری خود هم از مبانی ایمانی به عنوان پایه بهره ببرد و هم اخلاق الهی ستون آن شود و هم احکام و قوانین الهی آن را شکل دهد و فریب دشمنان متعدد اعم از دورنی و بیرونی را نخورد. و حقیقت این دوره هم برای تثبیت عالَم الهی تا قیامت زنده و حیاتی است و سورههای مدنی که تا قیامت راه رسیدن و تحقق نظام اسلامی تا تمدن اسلامی را نشان میدهند تا عالَم الهی تحقق تام در جهان بشریت یابد.
تفاوت سورههای مکی و مدنی
پس در سورههای مدنی آنچه به قوام جامعه بر میگردد و جز وظایف نظام و دولت اسلامی است، مورد توجه بیشتری واقع است، و اموری چون احکام متعدد دینی، شناخت منافقان و اهل کتاب و افشای دشمنیهای این دو جریان و ترغیب به جهاد را در این سورهها میبینیم. اما در سورههای مکی وظایف نظام و دولت اسلامی به طور اخص نیامده است، بلکه به جنبۀ انسانسازی توجۀ بیشتری شده است، و محور اصلی این سورهها؛ باورهای دینی به ویژه توحید، معاد و نبوت است، تا انسانهای طراز اسلام تربیت شوند.
روشن است که چنین انسانهایی «قیام لله» دارند و برای نیل به معرفت الله و قرب الهی و برای رسیدن به مقاصد الله قیام میکنند و برای رسیدن به هدف توحیدی استقامت دارند. و ما تحقق عینی این امر را در انقلاب اسلامی و جنگ تحمیلی و جهاد مقدس خود دیدیم.
مقدمۀ دوم:
لزوم تفسیر
در بحث پیشین مشخص شد که قرآن کریم نقشۀ الهی در روی زمین است که بشر را به هدف و مقصد نهایی که قرب خداست، میرساند و هم دنیای او را آباد میکند و هم سعادت آخرت او را تأمین مینماید، به شرط اینکه با انس بگیریم و در آن تدبر و به آن عمل کنیم. از اینجاست که بحث تفسیر قرآن اهمیت پیدا میکند. زیرا باید با قرآن ارتباط برقرار کرد، واز آن توشه گرفت که مقدمۀ آن فهم و تدبر در قرآن است، امری که با تفسیر حاصل میشود.
تذکر این نکته هم ضروری است که معرفت قرآنی، تنها معرفت فردی نیست، بلکه در کنار آن، معرفت جمعی هم است، و باید گفت: معرفت اصلی که از قرآن استخراج میشود، معرفت جمعی است که با آن اطاعت جمعی و خطی تحقق پیدا میکند، منظور از معرفت جمعی آن است که خداوند برای سعادت بشر نقشهای در زندگی بشر طراحی کرده است که حرکت در مسیر این نقشه؛ او را به اهداف الهی به ویژه قرب الهی میرساند. اما پیمودن این مسیر و رسیدن به این اهداف با اطاعت جمعی تحت هدایت پیامبر خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» امکانپذیر است.
«بىاستثنا دعوتهاى خدا حتى در آن چیزهایى که وظایف شخصى افراد است، روابط شخصى افراد است بین خود و خدا، از معناى اجتماعى و سیاسى برخوردار است… حتى در ادعیه… مشحون است از اینکه مردم را بسازند براى یک امر بالاتر از آن چیزى که مردم عادى تصور مىکنند. دعوت به توحید، دعوت به تهذیب نفس، دعوت به اعراض از دنیا، دعوت به خلوت با خداى تبارک و تعالى، معنىاش این نبوده است که مردم توى خانههایشان بنشینند و از مصالح مسلمین غفلت کنند و مشغول ذکر و دعا باشند…پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در عین حالى که وظایف شخصى خودش را بجا مىآورد و خلوتها با خداى تبارک و تعالى داشت، تشکیل حکومت داد…مردم را دعوت کرد به دیانت و دعوت کردند بعد به اجتماع…دعا مىکرد، ولى همان دعا هم خودسازى و هم مردمسازى بود و مردم را تجهیز مىکرد براى مقاومت.
تمام ادعیهاى که در لسان او و ائمه مسلمین واقع شده است… در عین حالى که دعوت به معنویات است، از راه دعوت معنویات، تمام مسائل مسلمین اصلاح مىشود.» [صحیفۀ امام؛ 18/422]
بنابراین لازم و ضروری است که تفسیر معرفتزا باشد، اما نه تنها معرفت فردی؛ بلکه در مقامی بالاتر معرفت جمعی به مخاطب خود بدهد تا بتواند نقشۀ الهی را درک کند و در اطاعتی جمعی به سوی اهداف الهی و قرآنی حرکت کند.
سورۀ کهف و فضای آن
پس از تمهید دو مقدمۀ گذشته ـ به فضل و یاری الهی ـ وارد مباحث تفسیری پیرامون سورۀ مبارکۀ کهف میشویم. سورۀ کهف از سورههای مکی است که پس از سورۀ غاشیه [التمهید فی علوم القرآن: 1/135] و در آستانۀ هجرت نازل شده است. کل سوره باهم نازل شده است و از اسباب نزول برمیآید که در پاسخ به سه پرسش قریش نازل شده است و آن یکی دربارۀ اصحاب کهف و دیگری داستان موسی و خضر و سوم داستان ذوالقرنین بوده است. یهودیان نجران به قریش گفته بودند، اگر رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم پاسخ شما را داد، راستگو است وگرنه دورغگو است. [ابوبصیر از امام صادق علیه السلام؛ تفسیر القمی: 2/31؛ المیزان: 13/278 ـ 279]
اما هر سوره شامل چندین آیه است، بدینسان خصیصهای ویژه خود دارد که این ویژگی در سورههای دیگر نیست و مفسر باید این خصیصه را کشف کند، زیرا حقیقت تفسیر کشف مراد خداوند متعال از نزول قرآن است. اما برای پیبردن به ویژگی خاص این سوره؛ باید محور، موضوع و هدف آن را کشف کنیم.
به نظر میرسد که محور این سوره تبیین این حقیقت است که عالم تحت ولایت خداست، صدر آیۀ 44 همین سوره بیان این حقیقت است: «هُنالِکَ الْوَلایَهُ لِلَّهِ الْحَق». چنانچه در آیات 23 و 24 سوره فرمود: «وَ لا تَقُولَنَّ لِشَیْءٍ إِنِّی فاعِلٌ ذلِکَ غَداً إِلاَّ أَنْ یَشاءَ اللهُ» زیرا هیچ کاری در اختیار ما نیست، بلکه همۀ امور و کارها به مشیت خدای سبحان است. به این دلیل حتماً باید در انجام به مشیت خدا توجه کرد.
اما موضوع این سوره تبیین این حقیقت است که تنها عمل صالح که با شرک در عبادت پروردگار ازبین نرفته باشد، انسان را به مقصود نهایی یعنی لقاء و دیدار پروردگار میرساند، همچنین با این دو ویژگی مهم (ایمان خالی از شرک و عمل صالح) مقاصد الله تحقق مییابد و نقشۀ الهی روی زمین پیاده میشود و این امری که در آخرین آیۀ این سوره بر آن تاکید شده است: «فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً»
هدف این سوره انذار و تبشیر است، بیم از شرک و بشارت به مومنانی که ایمانشان با عمل صالح تکمیل شده است که در ضمن سه داستان عجیب و آموزنده اصحاب کهف، [آیات 9 تا 26] ملاقات موسی و خضر [آیات 60 تا 82] و ذی القرنین، [آیات 83 تا 98] به همراه حکایتی دیگر؛ [آیات 32 تا 43] وضعیت انسان را در مواقع مختلف در رابطه با خدا ـ شرک یا توحید ناب ـ تبیین میفرماید. [المیزان: 13/236] ضمن اینکه در آیۀ پایانی پیامبر اکرم «صلی الله علیه و آله و سلم» را به عنوانی بشری همانند همۀ انسانهای دیگر معرفی میکند که به دلیل استحقاق ذاتی مشرف به وحی الهی شده است: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى إِلَی» و صدر و ساقۀ سوره را با طرح بحث وحی و نبوت به هم متصل کرده است.
بنابراین در فرایند معرفت و اطاعت فردی به سوی معرفت الله هدایت میکند و در فرایند معرفت و اطاعت جمعی به نقشۀ الهی یعنی مقاصد الله را نشان میدهد که انسان با ولایت خدا به مقصود خود که دیدار خداست، میرسد و با دوری از آن از سعادت دنیا و آخرت محروم میشود. و قرآن هم محوری نقشۀ الهی ـ دین خاتم ـ است که در آن هیچ کژی و انحرافی نیست و انسان و جامعهای که به قرآن تمسک داشته باشد از هرگونه کژی و انحرافی دور خواهد بود. بدینگونه جان و دل انسانها را با عالَم الهی پیوند و از عالَم طاغوت و جاهلیت جدا میکند.
بدینسان شروع سوره با حمد الهی است، تا نعمت نزول قرآن بزرگ داشته شود، و پایان سوره دستور عمل صالح عاری از شرک است، و بین آنها قصههایی است که 65 آیه از 110 آیه سوره را شامل میشود تا بشر را به باور توحید که مبنای عمل صالح است، سوق دهد.
بسم الله الرحمن الرحیم
بحث آغازین دیگر اینکه آغاز هر سورهای با «بسم الله الرحمن الرحیم» است، یعنی این آیۀ شریفه 114 بار نازل شده است. نکتۀ مهم اینکه هر «بسم الله» متعلق به سورههای است که با آن شروع شده است. [امام خمینی؛ تفسیر سوره حمد: 94 ـ 95]
شاید بتوانیم بگوییم که تناسب «بسم الله» با سورۀ مبارکۀ کهف در آن است که از آنجا که «اسم» نشانه بر ذات خداوند است، و محور این سوره هم «ولایۀ الله» است، بنده با «بسم الله» شروع میکند تا همۀ کدورات از جان او زدوده شود، و ولایت الهی را در جان خود جاری کند، چنانچه اصحاب کهف چنین بودند، و همچنین همۀ عالم و همۀ افعال انسان الهی برآمده از خدا و او و کردارش تحت ولایت الهی است، چنانچه در داستان خضر و ذوالقرنین آمده است. و اسباب عالَم در اختیار جامعه و نظام مومنانه است، چنانچه در داستان ذوالقرنین آمد. بنابراین همۀ عالَم مظهر تام ولایت خداست و ولایت مظهر تام و ظهور تام اسم جامع «الله» و رحمانیت «رحمت عام برای همۀ بشریت» و رحیمیت «رحمت خاص برای مومنان» است.
بنابراین «بسم الله» قوت عارفین بالله است، عارفینی که در طی مراحل توحید و رسیدن به قرب الهی اعوجاج و انحرافی در اندیشه و کردار ندارند. [لطائف الإشارات: 2/375] زیرا آنها با قرآن هدایت میشوند که در آن انحراف و کژی نیست، و قوام و کمالی تام به انسان میبخشد. آری «نام الله» است که به بندۀ خاصِ خود تجلی کرد و او را به مقام قرب الهی رساند و قرآن را بر او فروفرستاد، تا رحمت و هدایت برای همۀ بندگان باشد تا از مخالفت با خدا بترسند و گرفتار سختی و عذاب شدید نشوند: «الرحمن». و رحمت خاص بر مومنان باشد که تا با آن پاداشی نیکو یابند و به مقام قرب الهی نائل شوند: «الرحیم». [الفواتح الإلهیه و المفاتح الغیبیه ؛ ج1 ؛ 470]
روایت
قال رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم:
أَ لَا أَدُلُّکُمْ عَلَی سُورَهًٍْ شَیَّعَهَا سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَکٍ حِینَ نَزَلَتْ، مَلَأَتْ عَظَمَتُهَا مَا بَیْنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ؟
قالُوا: بَلَی.
قَالَ: سُورَهًُْ أَصْحَابِ الْکَهْفِ، مَنْ قَرَأَهَا یَوْمَ الْجُمُعَهًِْ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ إِلَی الْجُمُعَهًِْ الْأُخْرَی وَ زِیَادَهًَْ ثَلَاثَهًِْ أَیَّامٍ وَ أُعْطِیَ نُوراً یَبْلُغُ السَّمَاءَ وَ وُقِیَ فِتْنَهًَْ الدَّجَّالِ» [تفسیر نو الثقلین: 3/241]
از این روایت مشخص میشود: اولاً این همۀ آیات سوره باهم نازل شده است؛ ثانیاً به عظمت این سوره 70 هزار فرشته آن را مشایعت کردهاند که عظمت سوره را میرساند. و چون سوره بر قلب نازنین رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم نازل میشود، فرشتگان الهی بر قلب ایشان نازل شدهاند و این نشان از عظمت قلب رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم را را دارد که هم گنجایش قرآن را دارد که از آن به «قَوْلًا ثَقِیلاً» [مزمل: 5] «گفتاری سنگین» تعبیر شده و هم گنجایش 70 هزار فرشته را.
ثالثاً قرائت آن در روز جمعه موجب بخشش ده روزه است و رابعاً مهمتر از همه قاری آن را نورانی میکند و از فتنۀ دجال و فتنههای آخر الزمان محفوظ میکند. و به نظر میرسد که این آخری برای ما خیلی مهم است. این سوره و سه داستان آن به ویژه داستان اصحاب کهف راه برونرفت از فتنههای آخرالزمان را تبیین میکنند که به نام الله و با مظهریت رحمت عام و خاص الهی پیش برویم، از هر فتنهای درامان هستیم.
ارتباط سورۀ کهف با سورۀ اسراء
بحثهای مقدماتی را دربارۀ سورۀ مبارکۀ کهف مطرح کردیم، بحث پایانی را به ارتباط سورۀ مبارکۀ کهف با سورۀ مبارکۀ اسراء اختصای میدهیم.
سورۀ کهف از حیث چینش هجدهمین سورۀ قران است که پیش از آن سورۀ مبارکۀ اسراء قرار دارد و اگر بپذیریم که چینش سورههای قرآن توقیفی است و به دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و سلم بوده است، باید نوعی ارتباط بین سورهها باشد. به نظر میرسد که چهار جهت هماهنگی بین این سورۀاسراء و کهف است: نخست اینکه ابتدای سورۀ اسراء با تسبیح شروع شده و این سوره با تمحید، و حمد متوقف بر تسبیح است، به این دلیل این سوره پس از آن قرار گرفته است. دو شروع سورۀ اسراء سیر بندۀ خاص خدا ـ رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم ـ را بیان میفرماید و ابتدای این سوره سخن از فروفرستادن قرآن بر ایشان است که بندۀ خاص خداست؛ و نزول قرآن فرع بر شایستگی و معراج است، یعنی قرآن را خدا به بندۀ خود آموخت، اما این آموختن به دلیل شایستگی و قابلیت ایشان است، و این شایستگی با بندگی مطلب به دست آمده است. پس این فرود بر پایۀ آن فراز است.
سه در دو هر سوره بر ویژگی بندگی رسول الله صلی الله علیه و آله و سلم تاکید شده است« «بعبده» [اسراء: 1] و «عبده» [کهف: 1]. چهار انتهای سورۀ اسراء حمد است، به دلیل اینکه فرزندی و همسری و شریکی ندارد و از هر نقصی پیراسته است:
«وَ قُل ِالْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی لَم ْیَتَّخِذْ وَلَداً وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ شَرِیک ٌفِی الْمُلْکِ وَ لَمْ یَکُنْ لَهُ وَلِیٌّ مِنَ الذُّلِّ وَ کَبِّرْهُ تَکْبِیراً» [اسراء: 111]
و ابتدای این سوره هم حمد است و کسانی را که برای خدا فرزند قائل هستند، بیم میدهد. و آن انتها و این ابتدا با هم ارتباطی روشن دارند.
آیۀ نخست
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ عَلى عَبْدِهِ الْکِتابَ وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً
ترجمه
ستایش تنها خدا را سزاست، کسی که این کتاب را بر بندۀ خود فروفرستاد و در آن هیچ کجی و انحرافی قرار نداد.
تفسیر
تنها خداوند شایستۀ حمد است
سوره با حمد شروع میشود: «الْحَمْدُ لِلَّهِ» حمد؛ ستایش و ثناء کسی است به دلیلی فضیلتی که دارد. [مفردات: 256] به تعبیر دیگر حمد؛ تعریف نیکو از محمود است، محمودی که دارای کمالی است که به واسطۀ آن شایستۀ ثناء است. بنابراین مقدمۀ حمد، شناخت است، و چون فقط خداوند متعال کمال مطلق است، حمد هم تنها برای خداوند واقع میشود و تنها خداوند شایستگی دارد که حمد شود و همچنین از آنجا که شناخت خدا ـ آنچنانچه شایستۀ مقام کبریایی اوست، ـ برای بشر میسر نیست؛ خودش باید کمال را به بشر نشان دهد و خود را با آن حمد کند. به این دلیل است که آیۀ شریفه حمد را منحصر در خداوند متعال دانسته و دلیل آن را هم نزول قرآن بر بندۀ خاص خود بیان کرده است.
«أَنْزَلَ» صریح است در اینکه قرآن از جانب خدا فروفرستاده شده است، نه اینکه ساختۀ ذهن کسی باشد.
«عَلى عَبْدِهِ» منظور از «عبده» حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است؛ و اشاره دارد که شأن رسمی و مقام اصلی حضرت رسول «صلی الله علیه و آله و سلم» بندگی خالص خداست، ـ مخلَص به معنای تام و بنده به قول مطلق ـ یعنی همۀ وجودشان در ذات الهی مستهک است و فانی فی الله و باقی بالله هستند و تنها به امر الهی قیام میکنند، [لطائف الإشارات ؛ ج2 ؛ ص376] اما تعبیر «عَلى عَبْدِهِ» توجه به آن است که منشاء قابلی نزول قران؛ بندۀ خداست و اگر عبودیت تام رسول الله «صلی الله علیه و آله و سلم» نبود، امکان نداشت که قرآن نازل شود.
منظور از «الکتاب» قرآن است که بزرگترین نعمت الهی است که سعادت دنیا و آخرت بشر را تأمین میکند.
بنابراین محور آیه نخست دو امر است: نخست: خداوند شایستۀ حمد است، و صرفاً او محمود است و دلیل آن نعمت بزرگ قرآن است که خدای تعالی آن را بر بندهاش فرو فرستاد. دو: قرآن کتاب با عظمت الهی است که بشریت به آن مشرف شده است، و باید به این دلیل خدا را ستایش کند.
اما حمد صرفاً لسانی نیست، بلکه حمد حقیقی؛ حمدی است که وجود انسان؛ کمال را اظهار و قرآن را در زندگی فردی و جمعی خود حاکم کند.
وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً
«عِوج» به معنای کجی و انحراف است، انحرافی که با اندیشه و بصیرت درک میشود، [مفردات: 592] کجی در امور محسوس را «عَوج» و در امور محسوس یا غیرمحسوس را که با رأی و نظر ادراک میشود، «عِوج» گویند. [المیزان: 13/236] در این قرآن هیچگونه کجی و انحراف و ناهماهنگی وجود ندارد. یعنی قرآن که در طول بیست و سه سال نازل شده است، دارای هیچ کژی و انحراف و ناهماهنگی نیست، اولاً در درون آیات ناهماهنگی نیست، ثانیاً آیات یک سوره با هم ناهماهنگ نیستند، ثالثاً سورهها نیز باهم نا هماهنگ نیستند، و به هیچوجه اختلاف و تناقض و عیب و نقص و خللی در آن نیست. [تفسیر روح البیان: 8/102] بلکه دارای نظمی بدیعی است که هم در واژگان و الفاظ و هم در معانی، از هرگونه اختلاف و ناهماهنگی و کژی پیراسته است، و به باطل گرایش ندارد: «أَ فَلا یَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ کانَ مِنْ عِنْدِ غَیْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلافاً کَثِیراً» [نساء: 82] و این دلیل عظمت قرآن است. [المیزان: 15/234]
توضیح اینکه وقتی میفرماید که قرآن کژ نیست، به این معنی است که تنها مخاطب خود ـ یعنی انسان ـ را به حاق حقیقت میرساند: «لا یَأْتِیهِ الْباطِلُ مِنْ بَیْنِ یَدَیْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ» [فصلت: 42] مطلب بالاتر از آن است، نه تنها قرآن کژ نیست، بلکه کژی در آن راه ندارد: «قُرْآناً عَرَبِیّاً غَیْرَ ذِی عِوَج» [زمر: 28] و قابل کژشدن هم نیست، [المیزان: 12/76] زیرا خدا که نازلکنندۀ قرآن است، در او کژی فرض نمیشود، گیرندۀ قران که رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» است، بندۀ مخلَص خداست و در ایشان هم کژی و انحراف راه ندارد، بنابراین قرآن مستقیم نازل میشود، و پیامبر خدا «صلی الله علیه و اله و سلم» آن را مستقیم تلقی میکنند، آن را بعینه و بدون کم و کاست حفظ و ضبط میفرمایند و به جامعه و مردم ابلاغ میکنند.
پس قرآن در نزول و ابلاغ کژ نیست، و به مرور زمان هم قابل کژشدن نیست و تحریف به ساحت آن راه ندارد، و ایراد و شکوک و اشکالات آن را احاطه نمیکنند، و بر آن غالب نمیشوند، و مورد نقض و ابرام هم قرار نمیگیرد: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّکْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُون». [حجر: 9] پس نه در درون تناقض و تعارض درونی دارد و نه از بیرون دچار اشکال و ایرادی میشود که کمرش را خم کند. [رحمۀ من الرحمن: 3/3] و این معنای «وَ لَمْ یَجْعَلْ لَهُ عِوَجاً» است.
کژی و انحراف در قرآن راه ندارد
امیرالمومنین «علیه السلام» دربارۀ این حقیقت که در قرآن کژی و انحراف راه ندارد، میفرمایند:
«وَ عَلَیْکُمْ بِکِتَابِ اللَّهِ فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِینُ…لَا یَعْوَجُ فَیُقَامَ وَ لَا یَزِیغُ فَیُسْتَعْتَب» [نهج البلاغۀ: خ 156؛ ص: 219]
«بر شما باد به کتاب خدا، که آن ریسمان محکم است…کج نمىشود تا آن را راست کنند، و از حق انحراف نمیشود تا آن را به حق باز گردانند.»
یعنی قرآن کجشدنی و منحرفشدنی نیست، تا نیاز باشد که آن را راست کنند، یا به حق بازگردانند؛ و به هیچوجه در آن اختلافی بروز نمیکند تا نیازمند امری بیرونی باشد تا آن را مستقیم کند. پس قوام قرآن درونی است و نیازی به هیچ امر بیرونی ندارد تا با آن نیازمند باشد.
بنده شویم
دیدیم که علت حمد الهی؛ نزول قرآن است، یعنی قرآن عظمتی بیمانند دارد که به آن دلیل شایسته است که خدا را حمد کرد، همچنین روشن شد که پیامبر اکرم «صلی الله علیه و اله و سلم» شایستگی گرفتن قرآن با این عظمت را داشتند، زیرا بندۀ مخلَص خدا هستند که به مقام قرب رسیدهاند و به این دلیل قرآن بر ایشان فروفرستاده شد. و گفتیم که قرآن هم دارای کمال درونی است و هم هرکس و هر جامعهای به وسیلۀ قرآن به کمال میرسد. [المیزان: 15/233 ـ 234] در نتیجه اگر بخواهیم به کمال برسیم، و دچار انحراف و کژی در مقام اندیشه و عمل نشویم، تنها راه آن قرآن است، به شرط اینکه در خدمت قرآن باشیم و با آن حرکت کنیم تا ما را به مقصد و مقصود برساند. یعنی لازم است که با قرآن انس بگیریم و زندگی فردی و جمعی خود را بر مبنای آن بنا کنیم. اما چگونه امکان مییابیم که به این ریسمان محکم الهی چنگ بزنیم؟ در صورتی که بنده باشیم.
معیار سنجش
قران هم خود از هر انحرافی و کژیای مبراست و هم انسانها و جوامع بشری را از کژی و انحراف نجات میدهد [همان]. رسول خدا «صلی الله علیه و آله و سلم» هم از کژی و انحراف دور هستند، بنابراین هرکس که به وسیلۀ قران و سنت نبوی هدایت شود، از کژی و انحراف دور است و این معیار بسیار خوبی است که خودمان را با قرآن بسنجیم که هرچه در ما انحراف و کژی باشد، به همان اندازه از قرآن و سنت دور هستیم.