سه نوع بندگی
اخلاق سه راه و هدف دارد، از میان این سه؛ راه نخست که اخلاق عرفی نام دارد که اگرچه نقص نیست، اما کمال حقیقی هم نیست، بلکه کمال اعتباری است که تنها به کار دنیا میآید. راه دوم بر فضائل و رذائل و فایدهها و نتایج اخروی آنها بنا نهاده شده که دوری از آتش جهنم و کسب بهشت جاودان است، این اخلاق کمال حقیقی را جستجو میکند: «الا حُرّ یدع هذه اللماظۀ لاهلها انه لیس لانفسکم ثمن الا الجنۀ فلاتبیعوها الا بها» «آیا آزادهای نیست که خُرده طعامِ مانده در کام دنیا را بیفکند و برای آنانکه درخورش هستند، وانهد؟ زیرا برای جانهای شما بهایی جز بهشت نیست، آن را جز به بهشت نفروشید» [نهج البلاغه؛ کلمات قصار 456] . راه سوم صرفاً خشنودی خداوند را میخواهد و آن ویژۀ انسانی است که دلش از محبت خالصانۀ خداوند پر شده است: «و اجعل… قلبى بحبّک متیّما» «قلب مرا در محبت خودت بیتاب کن» [دعای کمیل] چنین انسانی به دنبال خرید و فروش نیست، تا جانش را به بهشت بفروشد؛ بلکه او واله و سرگردان خداوند متعال است و جز خشنودی دوست چیزی طلب نمیکند.
اما مبنای این سه نوع اخلاق چیست؟ مبنا در اخلاق سکولار؛ بهروزی در زندگی دنیوی است، زیرا انسان بهطور طبیعی اجتماعی است و ناچار از تعامل با دیگران است و اگر اخلاق زندگی جریان نداشته باشد، اجتماع بشری ناممکن میگردد. مبنای اخلاق دینی و اخلاق الهی اعتقاد به خداوند و جهان واپسین است، با این تفاوت که در اولی ترس از جهنم و شوق به بهشت مبنای عمل اخلاقی است که آن اتصاف به فضائل و دوری از رذائل است و در دومی محبت به خدا و جلب رضای دوست مبنای عمل اخلاقی است، پس در هر دو اعتقاد و بندگی خدا مبنای عمل اخلاقی است، منتها اعتقاد که باور قلبی است، سه نوع است و طبعاً بندگی نیز سه نوع میشود:
- گروهی که خداوند را پرستش میکنند، اما از روی ترس. چون خداوند جهنم دارد، برای اینکه گرفتار جهنم نشوند، تن به بندگی میدهند.
- گروه دوم بندگی خدا را گردن مینهند، زیرا خداوند به آنها وعده داده که در صورت فرمانبرداری و پرستش، بهشت را نصیب آنها خواهد کرد.
- گروه سوم که دارای مقام ویژه هستند، نه در ترس جهنم سیر میکنند و نه در بند بهشت هستند، بلکه عاشق خداوند هستند و خداوند را شایستۀ پرستش یافتهاند.
از اینجا روشن میشود که اخلاق بدون اعتقاد به خدا و تبعیت از فرامین الهی در واقع اخلاق نیست، بلکه نوعی همزیستی مسالمتآمیز است و چون پشتوانۀ اعتقادی توحیدی ندارد، سخت بیتمکین است که نه جان آدمی با آن آرام میگیرد و نه جامعه با آن به سعادت میرسد. اما اگر بخواهیم اخلاق را در جان و جامعۀ خود نهادینه کنیم، چارهای نداریم جز اینکه باور خداوند را در قلب خود حک کنیم. زیرا اخلاق تنها در سایۀ توحید و باور قلبی به ذات بیهمتای الهی دارای پشتوانۀ محکم و ناگسستنی میشود.