اخلاق و اهداف آن
مردم در یک تقسیمبندی کلی دو دسته هستند: گروهی به حیات انسانی خود پشت کردهاند و زندگی گیاهی یا حیوانی را میطلبند، برای این گروه اخلاق واژهای بیمعنی است که تنها در مواقع لزوم باید از آن استفادۀ ابزاری کرد. آنها فقط خود و علائق و سلائق و شهوات خود را میبینند و هواهای نفسانیشان برایشان اصل است.
اما گروه دوم مردمی هستند که میدانند که زندگی بدون اخلاق زندگی انسانی نیست و تلاش میکنند که حیات دنیوی خود را بر مبنای اخلاق شکل دهند تا دنیای خود را زیباتر کنند یا در افق بالاتر در کنار بهروزی دنیوی، آخرت خود را آباد کنند. از اینجاست که سه نوع اخلاق شکل میگیرد: اخلاق فیلسوفانه و عرفی که مبتنی بر اعتبارات و قراردادهای بشری است، اخلاق دینی که ریشه در حقیقت اخروی دارد که پاداش اخروی را به همراه خود دارد و اخلاق الهی که تنها رضا و خشنودی دوست را طلب میکند.
هدف اخلاق فیلسوفانه و اخلاق دینمحورانه کسب فضیلت و دوری از رذیلت با دو روش کاملاً متفاوت است. هر دو از سعادت و شقاوت سخن میگویند، اما معنای بهروزی و تیرهروزی در این دو مکتب تفاوت جوهری دارد. اخلاق نوع اول بر نوعی کمالهای ظنی و اعتباری بنا شده است، اما اخلاق نوع دوم پایه در حقیقت دارد و کمال و سعادت حقیقی انسان را هدف قرار داده است. محور در اخلاق نوع اول شقاوت و بدبختی زودگذرِ دنیوی است، در این اخلاق مردم و نظر مردم مهم است و انسان همواره خود را در منظر جامعه میبیند.
اما در اخلاق نوع دوم شقاوت و بدبختی حقیقی است، زیرا شقاوت حقیقی گرفتار در غضب الهی و آتش جهنم و سعادت حقیقی آرامش در بهشت جاودان است. [تفسیر المیزان ج: 1؛ ص: 533 ـ 536] در این اخلاق انسان خود را همواره در منظر خداوند و فرشتگان الهی میبیند که باید از آنها نیز برحذر باشد و خطایی نکند. «کن منه علی حذر» «از فرشتۀ مرگ برحذر باش!» [نهج البلاغه نامۀ 31]
هدف اخلاق به معنای سوم با اهداف دو نوع پیشین تفاوت جوهری دارد، نه همانند عامۀ مردم در پی کسب رضایت و ستایش مردم جامعه است و نه همانند مومنان متوسط در پی کسب کمالات روحی و سجایای انسانی؛ بلکه تنها محبوببین است، اگر کاری میکند، هدفش خشنودی محبوب است و اگر کاری را ترک میکند، چون کراهت محبوب را در آن میبیند، نه ستایش و ثنایی را بر میتابد و نه فضیلت و رذیلتى را مدنظر دارد، بلکه هرچه بالاتر میرود، توجهاش به آخرت و ترس جهنم و شوق بهشت کمرنگتر میشود، تنها محبوب در نظرش جلوهگر است و بندگی معبود فخر نهایی اوست. [تفسیر المیزان، ج1، ص: 561 ـ563] و این اخلاق خاص قرآن است که به آن اخلاق الهی میگویند و باید به آن متخلق شد.
گر خمر بهشت است بریزید که بیدوست هر شربت عذبم که دهی عین عذاب است [حافظ]