آقا جان

سلام الله علیک

کشتگانت در کجا ریزند آب روی شرم

برد حیرانی ز خون این شهیدان ریختن

خاک راه انتظارت نم کشید از انفعال

ما فشاندیم اشک، می‌بایست مژگان ریختن

صنعت پیری مرا نقاش حسرت‌خانه کرد

چون صدف صد رنگ خون خوردم ز دندان ریختن

ما که پیر شدیم، دورمان نیاندازی آقا جون!

 

آقای من! خسته شده‌ایم و درمانده!
مشو پنهان به پشت ابرها، پائیز را بنگر!
و گل‌ها را! که می‌میرند با دستی زمستانی
محمد حسین انصاری نژاد 《شمس‌ الشرف: ۱۹۰》
یا صاحب الزمان و انقطع الرجاء … و انت المستعان … ادرکنی … اغثی، فقد بلغ مجهودی

جان پدر کجاستی بیانی عمیق، شدیداً عاطفی، بسیار تلخی است از عمق پدری که نگرانی وجود او را گرفته است. هیچ اشغالگری، چه آمریکا، چه شوروی سابق، و چه هر مستکبری توان فهم عمق آن را ندارد. تاریخ گواه است که داستان دانشگاه کابل به سادگی و صراحت حکایت دردی است آشکار از خباثت انسانی.

اوقات شرعی