
سید سعید لواسانی: یکی از مهمترین محورهای تربیت، تربیت هویتمحور است. هویت امری سیال است و با تربیت قابل انتقال به نسلهای آینده است، و هرگز نباید نسبت به آن کاهل بود، آنهم نسبت به هویت ریشهداری که در جان و دل مردمش ریشه دارد. از سوی دیگر در حوزۀ تربیت که موضوع آموزش و پرورش است، با کسانی روبرو هستیم که در فرایند حرکت جوهری از قوه به فعل درمیآیند، به تعبیر دیگر به مثابۀ آینههای هستند که امکان انعکاس حق و هویت اصیل انسانی در آنان وجود دارد، بلکه تربیت به معنای همین انعکاس و بازتاب است. انسان تا زنده است، مسیر قوه تا فعل را طی میکند، اما سنین کودکی تا جوانی سرعت سیر او شدید است و به اصطلاح دوران تربیتپذیری است، زیرا آینههای آنان صاف است و هیچ تاریکی و کدورتی آنها را نپوشانده. این دوران، زمانۀ شکوفایی استعدادها و قوهها و فطرت اولیه است و آمادگی پذیرندگی در آن زیاد است و خطر آنجا ست که میتواند این استعدادها و قوهها به جهتی عکس شکل بگیرد و فطرت سرشتهشده در پرده تربیت ناصیح برود و نه تنها شکوفایی رخ ندهد، بلکه انحراف و کژ در جان و دل آنها ریشه بدواند که این مقدمۀ سقوط است. پس تربیت هویتمحور بسیار مهم است، بلکه محور تربیت، تربیت هویتی است. و این تربیت در جهت تعالی و تکامل و سعادت است، اما ضد آن تنزلِ هویتی را در پی خواهد شد که از آن به هویت معکوس و منکوس یاد میکنیم.
از سوی دیگر آینده متعلق به آنان است، زیرا این اصل مسلمی است که آینده کشور و نظام بستگی تام به نسل آینده دارد. از طرف دیگر مقصود و مقصد انقلاب اسلامی برای کل جهان است نه فقط اهداف بومی یا محلی و منطقهای. یعنی بنا دارد که جهانِ بشریت را از ظلمت به نور بیاورد، بنابرین نیازمند علم جهانی، فرهنگ جهانی، سیاست جهانی و تمدن جهانی است و لازم است تربیت جهت جهانی داشته باشد، نه محلی و منطقهای و بومی و ملی صرف. به تعبیر دیگر در تربیت باید همهجانبه دید و مقتضیات محل، منطقه، کشور و جهان را باهم درنظر گرفت. از سوی چهارم او در اکنون زندگی میکند و فرزند زمانۀ خویش است و گذشته برای او دور است و آینده نیز از او بعید است و چون تحقق ندارد، تصور روشنی از آن ندارد. اما در تربیت باید رابطۀ اکنون و گذشته و آینده را برای او ترسیم کرد و آن سه را پیوند زد.
به بیان دیگر به تعبیر حضرت امام خمینی؛ انسان حیوان بالفعل و انسان بالقوه است و تنها با تربیت این قوه به فعل تبدیل میشود. اما انسانیتِ انسان به روح و جان او یعنی صورت ملکوتی اوست که صورت مُلکی یعنی بدن و حیوانیت تابع آن است. و حقیقت این صورت ملکوتی با خروج نفس از بدن و غلبۀ سلطان آخرت که اولش عالم برزخ است، مکشوف میشود. به این دلیل تربیت واجب است، زیرا اولاً این صورت در ابتدای امر استعداد محض است و تا رسیدن به مقصد، راه طولانی باید طی شود، ثانیاً صورت تبدیل به سیرت میشود و تا ابد با اوست. از سوی دیگر تربیت امری تدریجی است که در طول زمان حاصل میشود و بهترین زمان آن، همان زمان و دوران دانشآموزی است.
اما آیا چنین امری در آموزش و پرورش ما وجود دارد؟ الان یکی از مشکلات کشور ما آن است که در میان کسانی که در دبیرستانهای برند (از این عنوان خوشم نمیآید، اما چارهای از آن ندارم) تحصیل میکنند، برخی دنبال مهاجرت به کشورهای دیگر با ویزای تحصیلی اما به قصد زندگی و اقامت دائم هستند. اغلب این افراد، عِرق چندانی به کشور خود ندارند. این امر اگر عمومی نباشد، اما به حدی است که باید نسبت به آن احساس خطر کرد و نباید از آن به سادگی گذشت. گروهی هم خود را تافتۀ جدابافته از مردم میدانند و حساب خاص برای خود باز میکنند و در توهم ژن برتر غوطهورند. وضع مدارس دولتی نیز بهگونهای است که خانوادههای متوسط، از زندگی خود کم میگذارند تا فرزندان خود را به مدارس غیرانتفاعی بگذارند تا لااقل از تربیت آنها خیالشان آسوده باشد، ضمن اینکه بچههای آنان در رقابت کنکور خیلی عقب نمانند.
نکتۀ مهم آنکه تربیت و پرورش از آموزش جدا نیست، و امکان هم ندارد که از آن جدا شود. به تعبیر دیگر اگر امکان آموزش بدون تربیت ـ شاید سخت ـ باشد، اما تربیت بدون آموزش، سخنی بیوجه است. آموزش و پرورش متخصص به معنای خاص آن تربیت نمیکند، و هدف آن نیز این نیست. بلکه جامعۀ هدف خود را باید آمادۀ زندگی در جهانی ورای زیست خصوصی خود کند و چهبسا نیازمند آموزشهای تخصصی بیرون مدرسه داشته باشد. و این هدف تربیت و آموزش عمومی است که آموزش و پرورش و مدارس متکلف آن هستند. بنابراین تربیت هویتی همراه و عجین با آموزش صحیح است. ازاینرو تربیت هویتمحور ضرورت زیست ایرانی است. ما اگر فرزندان خود را دوست داشته باشیم، باید آنان را با هویت ملی و ایرانی آشنا کنیم تا به ایران عشق بورزند و مظاهر ایران را هم دوست داشته باشند و دل آنان برای آبادی و عزت ایران بتپد. اما این امر بدون توجه به هویت اسلامی و شیعی و هویت انقلابی که احیاء عزت ایرانی و اسلامی در جهان پرآشوب کنونی است، امکان ندارد. این امر، ذاتاً در حوزۀ تربیت رخ میدهد، اما هرگز جدا از آموزش نیست.
نکتۀ مهم دیگر که معمولاً مغفول واقع میشود، فرزندان ایران باید برای مشارکت عمومی در امر سیاسی و امر عمومی و همکاری و تعاون بر پایۀ نیکی و تقوا تربیت شوند. ایرانِ انقلابی کشوری است که بدون مشارکت مردم امکان ندارد بتواند به قلههایی که برای خود ترسیم کرده است، برسد. بنابراین مشارکت مردم در امر سیاسی و امر عمومی لازمۀ زیست ایرانی است و این امر با تربیت حاصل میشود. شاکلۀ مدارس باید بهگونهای سامان یابیند که کودکان از دوران دبستان ـ بلکه اصلیترین دوران، همین دوره است ـ تا پایان دورۀ اول دبیرستان، بهصورت کامل سیاسی و اجتماعی بار بیایند و تلاش کنند همۀ مسائل را در همکاری و تعاون با دیگران حل و فصل کنند، و در سالهای نوبت دوم دبیرستان باید دورۀ تثبیت تلقی گردد. در این جهت درس تربیت بدنی نقش مهمی دارد، اما تنها این درس نیست، بلکه بقیۀ دروس نیز باید بر پایۀ همین اصل تربیتی سامان یابد.
اما مشکل از تربیتی است که در مدارس إعمال میشود و دانسته یا ندانسته به جهتی غیر از جهت درست تربیت حرکت میکنند و به کودک و استعدادهای او ضرر میزند و کمال او را برعکس میدارد. چرا اصلیترین شرایط و اصول تربیت در این نظام نادیده گرفته میشود؟ و چرا این نظام توان و امکان رسیدن به اهداف تربیتی انقلاب اسلامی را ندارد؟ چرا فرزندان ما با این اخلاق و فرهنگ بزرگ میشوند که هرکس گلیم خود را از آب بیرون بکشد؟ و چه باید کرد که تربیت و تعلیم از این بنبست نجات پیدا کند؟ و چگونه اشتباهات نظام و روشهای تربیتی آموزش و پرورش را میتوان اصلاح کرد؟ مسألۀ اصلی کجاست؟ مسأله را باید در تربیت تودهواری دید. بخواست خدا سبحان در یادداشت بعد توضیح بیشتری میدهیم.
ادامه دارد…