رابطۀ فقر و عشق از آنجا روشن میشود که حقیقت فقر نیازمندی به خدای بینیاز و بینیاز از غیرحق است. بنده به مقامی میرسد که خود و هرچه در جهان است، عین نیاز و فقر به بینیاز مطلق میبیند، و مشاهدۀ این حقیقت که غیر او هیچ غنی و بینیازیی نیست، و او فقط بینیاز و «حمید» و «ستوده» است، بنده را ـ با همۀ هستیاش ـ بسوی او میکشاند و از غیر او بیزار میکند. امام خمینی این مقام را چنین تصویر میکنند:
«اگر کسی پشت پا بر علاقمندی دنیا زد و روی دل و وجهۀ قلب را متوجه به غَنیّ علیالاطلاق کرد و ایمان آورد به فقر ذاتی موجودات و فهمید که هیچیک از موجودات از خود چیزی ندارند و هیچ قدرت و عزت و سلطنتی نیست مگر در پیشگاه مقدس حق و به گوش دل از هاتف ملکوتی و لسان غیبی شنید کریمۀ « یا أَیُّهَا النَّاسُ أَنْتُمُ الْفُقَراءُ إِلَى اللَّهِ وَ اللَّهُ هُوَ الْغَنِیُّ الْحَمِیدُ» [فاطر: 15] آنوقت مستغنی از دو عالم شود و بهطوری قلبش بینیاز شود که ملک سلیمان در نظرش به پشیزی نیاید.» [چهل حدیث: ۴۴۴ ـ ۴۴۵]
این حقیقت غرقشدن در بینیازی مطلق است که تنها با معرفت و عشق حاصل شود، چنانچه قرآن کریم از زبان پیامبر خدا موسی علیه السلام نقل میکند که گفت: «رَبِّ إِنِّی لِما أَنْزَلْتَ إِلَیَّ مِنْ خَیْرٍ فَقِیر» [قصص: ۲۴] «پروردگارا! من به آنچه از خیر نازل کنی، نیازمندم» او مستغرق در حقیقت توحید است و به پرودگار جهان و فروفرستادۀ او نیازمند است نه به دیگران.
«اللَّهُمَ أَغْنِنِی بِالافْتِقَارِ إِلَیْکَ وَ لَا تُفْقِرْنِی بِالاسْتِغْنَاءِ عَنْک» [بحارالانوار: ۶۹/۳۱] «خدایا مرا با نیازمندی به خودت بینیاز کن و با بینیازی دورغین از خودت فقیر مگردان» این دعا اقتداء به دعای موسای کلیم الهن علیه السلام است.
حافظ خوش سروده:
ای گدای خانقه بازآی که در دیرِ مغان میدهند آبی، و دلها را توانگر میکنند