حقیقت وجودی همۀ ما سوا الله آن است که هرچه دارند، از اوست، خدای تعالی به آنان هستی داده، و حیات بخشیده، و علم و معرفت و دیگر کمالات وجودی را داده است. اما وقتی به خودشان نظر میکنند شیئت و هستی ندارد، بلکه هیچیت آنان روشن است که هیچ در هیچ هستند. باوجود این وقتی در معرض «نفخات فَإِنَّما یَقُولُ لَهُ کُنْ فَیَکُون» [بقره: 117] قرار گرفتند، شیئت آنها به «کُن» «فیکون» است. خدای تعالی اراده کرد که آنان هست شوند، و هست شدند.
ما نیز همین هستیم: هیچیم! و از او و برای اوست که شیء میشویم: «إِنَّا لِلَّه» [بقره: 156] پس باید نسبت خود با خدای متعال را دربیایم. زیرا به ما عقل و قلب داد تا بیایم و جدایی و غم خود را بشناسم و پیوند خود را کشف کنم، و حرکت کنم و بالا بیایم. اینجاست که عشق به حق رخ میناید که «از صدای سخن عشق ندیدم خوشتر»